کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محفل و مجلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محفل و مجلس
فرهنگ گنجواژه
نشست.
-
واژههای مشابه
-
محفل علمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← همنشست
-
محفل گردان
لهجه و گویش تهرانی
سردمدار
-
جستوجو در متن
-
مجلس آرا
لغتنامه دهخدا
مجلس آرا. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آرای . مجلس آراینده . آن که با سخنان مطبوع حضار را خوش و سرگرم کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که مایه ٔ آرایش مجالس و محافل باشد. آن که وجودش مجلس را مزین سازد. زینت بخش مجلس : دریغ آن بر و کتف و بالای اوی ...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شو...
-
مجلس و منبر
فرهنگ گنجواژه
محفل مذهبی.
-
نَادِيکُمُ
فرهنگ واژگان قرآن
محفل عمومیتان - مجلس و انجمنتان
-
بزم
لغتنامه دهخدا
بزم . [ ب َ ] (اِ) مجلس شراب و جشن و مهمانی . (برهان ). مجلس شراب و عیش و عشرت و مهمانی . (مجمعالفرس ) (از انجمن آرای ناصری ). مجلس عیش و نشاط بخصوص ، و بدین معنی مقابل رزم است . (آنندراج ). مجلس شراب و طرب و مهمانی و ضیافت و مجلس انس . (ناظم الاطباء...
-
مجلس افروز کردن
لغتنامه دهخدا
مجلس افروزکردن . [ م َ ل ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجلس افروزی کردن . روشن و منور کردن مجلس و محفل : شبی کآسمان مجلس افروز کردشب از روشنی دعوی روز کرد. نظامی .و رجوع به ماده ٔ بعدو مجلس افروز شود.
-
مجلس گاه
لغتنامه دهخدا
مجلس گاه . [ م َ ل ِ ] (اِ مرکب ) محل انجمن و محفل و مجمع. (ناظم الاطباء). || بزمگاه . جای ضیافت و مهمانی : می دینارگون چون آب حیوان باد بر دستت که مجلس گاه تو خرم چو نزهتگاه رضوان شد.امیرمعزی .
-
عقدکنان
لغتنامه دهخدا
عقدکنان . [ ع َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رسم و مجلس خطبه کردن عروسی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مجلس عقدکنان ؛ محفل و انجمنی که آنجا عقد نکاح کنند و صیغه ٔ عقد جاری سازند.
-
مجلس افروز
لغتنامه دهخدا
مجلس افروز. [ م َ ل ِ اَ ] (نف مرکب )مجلس افروزنده . که مجلس را بیفروزد. که مجلس را روشن کند. که محفل رابه وجود خود منور کند : به آیین جهانداران یکی روزبه مجلس بود شاه مجلس افروز. نظامی .به دست آن بتان مجلس افروزسپهر انگشتری می باخت تا روز. نظامی .ز ...
-
نقل مجلس
لغتنامه دهخدا
نقل مجلس . [ ن ُ ل ِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آجیل و تنقلی که در مجلس مهمانی و شب نشینی صرف کنند. شب چره : به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است . ؟ || مشهور و مذکور مجلس . (آنندراج ). سخنی که مورد بحث و مایه ٔ سرگ...