کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محفل علمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محفل علمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← همنشست
-
واژههای مشابه
-
محفل گردان
لهجه و گویش تهرانی
سردمدار
-
مجلس و محفل
فرهنگ گنجواژه
محل گردهمائی.
-
محفل و اُنس
فرهنگ گنجواژه
مجلس، بزم.
-
محفل و مجلس
فرهنگ گنجواژه
نشست.
-
جستوجو در متن
-
سمپوزیوم
فرهنگ فارسی معین
(سَ پُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - جمعیتی که به مباحثات دوستانة فلسفی و علمی می پردازد. 2 - انجمنی که در آن افراد راجع به موضوعی واحد به بحث و گفتگو می پردازند ، هم نشست ، محفل علمی (فره ).
-
symposium
همنشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] جلساتی رسمی که در آنها گروهی متخصص دربارۀ یک یا چند موضوع مربوط به هم، برای افراد همردیف خود، سخنرانیهای کوتاهی ایراد میکنند و به بحث و پرسش و پاسخ میپردازند؛ گاهی مطالب در سطح عامتری عرضه میشود، که در این صورت شرکت در آن برای عموم آزا...
-
حریف جندقی
لغتنامه دهخدا
حریف جندقی . [ ف ِ ج َ دَ ] (اِخ ) نامش سیدابوالحسن و در شهنامه خوانی در طهران معروف بوده در سال یکهزار و دویست و سی در تبریز وفات یافته . طبع خوشی داشته . ازوست :نهان از من اگر با او نبودت در میان رمزی چه بود امشب بروی غیر آن دزدیده دیدنهاحریف از دو...
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (ع ص ، اِ)دانا. (غیاث ). فرزانه . (مفاتیح العلوم ) (فرهنگ اسدی ). فرزان . خردپژوه . داننده . خردمند. دانشمند. || درست کار. (مهذب الاسماء) (السامی ) (زوزنی ). کننده ٔ کارهای سزاوار. || درست گفتار. (دهار)(السامی ) (مهذب الاسماء). || راست...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه بلغ من الفقه و التدریس مبلغاً تشیر الیه الأنامل و تثنی علیه الخناصر... و من هو من افراد هذ...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالدین طاهربن محمد الفاریابی ، مکنی به ابوالفضل ، ملک الکلام و صدرالحکماء. دولتشاه سمرقندی در تذکره گوید: شاعری است به غایت اهل و فاضل ودر شاعری مرتبه ٔ عالی دارد چنانکه بعضی از اکابر و افاضل متفقند که سخن او نازکتر و باطراوت ت...
-
اردو
لغتنامه دهخدا
اردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) (زبان ...) نام زبانی که اکنون در پاکستان و هندوستان رایج است . اساس این زبان مختلط است . السنه ٔ هند و آریائی و فارسی هیچیک نمیتوانند ایجاد زبان مزبور را بخود منحصر دانند. از جهت لغات و صرف و نحو، اردو از این دو زبان استفاده ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...