کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محض
/mahz/
معنی
۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص.
۲. صرف؛ بیچونوچرا.
۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیآمیغ، پاک، خالص، ناب
۲. بحت صرف
۳. فقط
۴. بهخاطر، برای
دیکشنری
absolute, arrant, deadly, downright, entire, implicit, mere, pure, rank, sheer, simple, stark, straight, supreme, total, utter
-
جستوجوی دقیق
-
محض
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیآمیغ، پاک، خالص، ناب ۲. بحت صرف ۳. فقط ۴. بهخاطر، برای
-
محض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mahz ۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص.۲. صرف؛ بیچونوچرا.۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض.
-
محض
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) خالص ، ناب ، بدون ترکیب .
-
محض
لغتنامه دهخدا
محض . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص . (غیاث ). خالص . بی آمیغ.بی غش . بی آلایش . مجرد. صاف . (ناظم الاطباء). ویژه . بحت . صریح . صافی . (یادداشت مرحوم دهخدا). چنانکه در این ترکیبات : آفرین محض . احسان محض . جد محض . جور محض . حکمت محض . خیر محض . رحمت م...
-
محض
لغتنامه دهخدا
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. || خالص کردن شی ٔ را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || خداوند ...
-
محض
لغتنامه دهخدا
محض . [ م َ ح َ ] (ع مص ) شیر بی آمیغ نوشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مَحض . رجوع به محض شود.
-
محض
لغتنامه دهخدا
محض . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) مرد آزمند و حریص . || شیر خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَحض .
-
محض
دیکشنری فارسی به عربی
بحيرة , صارم , فقط , مطلق
-
محض
لهجه و گویش تهرانی
برای:محض رضای خدا،محض نمونه
-
واژههای مشابه
-
absolute music
موسیقی محض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی موسیقی که براساس داستان یا صحنه یا برنامۀ خاصی تصنیف نشود
-
pure mathematics
ریاضیات محض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] شاخهای از علم ریاضیات که به مطالعه و بررسی اصول حاکم بر ریاضیات، باتوجهبه ارزش ذاتی آنها، میپردازد، بیآنکه به کاربرد و فایدۀ مستقیم آنها نظر داشته باشد
-
بطور محض
دیکشنری فارسی به عربی
لکن
-
محض اِرا
لهجه و گویش تهرانی
پاسخ سربالا به: چرا؟
-
purely periodic word
واژۀ دورهای محض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] دنبالهای از حروف که هر عنصر آن برابر با حرف ثابتی باشد