کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محصنه
/mohsene/
معنی
زن شوهردار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شوهردار، طاهره، پارسازن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محصنه
واژگان مترادف و متضاد
شوهردار، طاهره، پارسازن
-
محصنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محصنَة، جمع: محصنات] (فقه) mohsene زن شوهردار.
-
محصنه
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ نَ) [ ع . ] (اِمف .) زنِ شوهردار. ج . محصنات .
-
محصنه
لغتنامه دهخدا
محصنه . [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) محصنة. رجوع به محصنة شود. زن پارسا و عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن شوهرکرده . (از منتهی الارب ). شوهرکرده . (ناظم الاطباء).- زنای محصنه ؛ زنا با زن شوهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به زنای محصنه ش...
-
واژههای مشابه
-
محصنة
لغتنامه دهخدا
محصنة. [ م ُ ح َص ْ ص َ ن َ ] (ع ص ) دارای باروی استوار. دیوار استوار به گرد کشیده . باحصن . حصین : لایقانلونکم جمیعاً الا فی قری محصنة او من وراء جُدُر ... (قرآن 14/59). و اهل الصین فی کل موضع لهم مدینة محصنة عظیمة. (اخبار الصین و الهند ص 26).
-
محصنة
لغتنامه دهخدا
محصنة. [ م ُ ص َ ن َ ] (ع ص ) زن شوهرکرده : امراءة محصنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن باشوی . || زن باردار شده . (ناظم الاطباء). || زن پارسا. (زمخشری ). || (اصطلاح فقهی ) زن بالغ و عاقلی که به عقد دائم زوجه ٔ شخصی شده است و زوج از نزدیکی با وی ...
-
محصنة
لغتنامه دهخدا
محصنة. [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) زن پارسا. (منتهی الارب ). زن عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء). || زن آزاد و شوی کرده . (مهذب الاسماء). شوهردار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مُحَصَّنَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
منع شده (در اصل از احصان (به معني مانع شدن)- محكم شده -(درعبارت"قُرًى مُّحَصَّنَةٍ " منطقه اي كه با قلعه اي محكم احاطه شده وحفاظت مي شود)
-
زنای محصن یا محصنه
دیکشنری فارسی به عربی
زنا
-
واژههای همآوا
-
محسنه
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohsene) (عربی) (مؤنث محسن) ، (در قدیم) آراسته و زیبا ؛ زن احسان کننده ، زن نیکوکار .
-
محسنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محسنَة، جمع: محسنات] [قدیمی] mohsene زیبا.
-
محسنه
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ نَ یا نِ) [ ع . محسنة ] (اِمف .) مؤنث محسن . 1 - زن احسان شده . 2 - خوبی ، نیکی . 3 - صفت خوب ، خصلت نیک . ج . محسنات .