کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محصلة
لغتنامه دهخدا
محصلة. [ م ُ ح َص ْ ص ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث محصل . رجوع به محصل شود. || زنی که خاک معدن را تمیز کند در طلب زر. (از منتهی الارب ). رجوع به محصل شود.
-
محصلة
لغتنامه دهخدا
محصلة. [ م ُ ح َص ْ ص َ ل َ ] (ع ص )مؤنث مُحَصَّل . || حاصل کرده شده . رجوع به مُحَصَّل شود. || (اصطلاح منطق ) اصطلاحی است در منطق ، رجوع به اثبات و نفی در اساس الاقتباس ص 67 شود. || قضیه ٔ حملی را که در او هیچ لفظ معدول نبود محصله خوانند. (اساس الا...
-
واژههای مشابه
-
محصله
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ صَّ لَ یا لِ) [ ع . محصلة ] 1 - (اِمف .) مؤنث محصل ، حاصل کرده شده . 2 - نتیجة کلام ، ماحصل .
-
محصله
لغتنامه دهخدا
محصله . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) در تداول فارسی ، متعلمه . (یادداشت مرحوم دهخدا). دختر یا زنی که به تحصیل علم و ادب اشتغال دارد. دانشجوی دختر. دختر یا زن دانشجو. طالب علمی که زن یا دختر باشد. ج ، محصلات .
-
واژههای همآوا
-
محثلة
لغتنامه دهخدا
محثلة. [ م ُ ث ِ ل َ ] (ع ص ) مادری که بد پروراندکودک را و غذای ناگوار دهد آن را. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
محصلات
لغتنامه دهخدا
محصلات . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محصلة. رجوع به محصله شود.
-
ماهی شور
لغتنامه دهخدا
ماهی شور. (اِخ ) نام یکی از پیامبران صاحب شریعت کفره ٔ هند است . گویند او را کسی نزاییده و هرگز نمیرد. زن و فرزند دارد. وجود او از سه جسم است : از آفتاب و ماه و آتش ، و تابعان او رقص و سماع بسیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). مخفی نماند که ماهی شور در ا...
-
تحصیل
لغتنامه دهخدا
تحصیل . [ ت َ ] (ع مص ) غوره کردن خرمابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || شکوفه ٔ زرد آوردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || برآوردن زر از کان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
بسیطة
لغتنامه دهخدا
بسیطة. [ ب َ طَ ] (ع ص ، اِ) زمین . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارض . (اقرب الموارد). || زمین فراخ هموار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماده شتر با بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مو...
-
استبراء
لغتنامه دهخدا
استبراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برائت جستن و برائت خواستن از عیب و وام و تهمت و مانند آن . (از منتهی الارب ). طلب دوری از گناه و قرض و عیب . بیزاری جستن . بیزاری خواستن . || ترک آرامش با زن تا سپری شدن حیض . ترک نزدیکی با زن تا گذشتن یک حیض . (منتهی الار...
-
معدوله
لغتنامه دهخدا
معدوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) عدول کرده شده . بازگردیده . (ناظم الاطباء). معدولة. || در نزد شعرا حرف عطل ، و عطل آن است که در وزن درنیاید چنانکه واو خور و خورد و هاء چه و که و سه . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).حروفی که آن را حروف مسروقه نیز گویند، ...
-
الفاظ
لغتنامه دهخدا
الفاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَفظ. سخنان . (آنندراج ) (المنجد). صاحب تاج العروس گوید: «لفظ» واحد «الفاظ» و آن در اصل مصدر است - انتهی . و صاحب منتهی الارب آرد: لفظ؛ سخن . لفظة؛ یک سخن . الفاظ جمع. در اقرب الموارد آمده : اللفظة؛ الواحدة من الالفاظ. ج ، لَ...