کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محشم
لغتنامه دهخدا
محشم . [ م َ ش َ ] (ع اِ) جائی که در آن خدم و حشم مردمان بزرگ گرد می آیند. (ناظم الاطباء).
-
محشم
لغتنامه دهخدا
محشم . [ م ُ ح َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به خشم آورنده . (ناظم الاطباء). به خشم آورنده کسی را. (آنندراج ). || آن که میکند کاری و یا چیزی میگوید که دیگری را به زحمت و ملالت می اندازد. || آنچه سبب میشود شرمگینی و خجلت را. (ناظم الاطباء).
-
محشم
لغتنامه دهخدا
محشم . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) حشمت دارنده . دارای حشمت و احترام و بزرگی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مهشم
لغتنامه دهخدا
مهشم . [ م ُ هََش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ربیعة، خال معاویه . رجوع به ابوهاشم (ابن عتبة...) در ردیف خود شود.