کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مهصوص
لغتنامه دهخدا
مهصوص . [ م َ ] (ع ص ) پاسپرده و شکسته شده . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به هَص ّ شود.
-
محصوص
لغتنامه دهخدا
محصوص . [ م َ ] (ع ص ) موی سترده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
sense datum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معنی لغوی، شیی محسوس، امر محسوس و قابل تحلیل
-
ادراک شدنی
دیکشنری فارسی به عربی
محسوس
-
محسوسة
لغتنامه دهخدا
محسوسة.[ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محسوس . رجوع به محسوس شود.
-
ملمس
دیکشنری عربی به فارسی
احساس کردن , لمس کردن , محسوس شدن
-
عاقل
دیکشنری عربی به فارسی
معقول , محسوس , مشهود , بارز
-
perceptible
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل درک، محسوس، ادراک شدنی
-
appreciable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل توجه است، محسوس، قابل تحسین، قابل ارزیابی
-
sensible
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معقول، محسوس، بارز، لامسهای
-
حسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حس) [عربی. فارسی، مقابلِ عقلی] hessi آنچه با حس ظاهر ادراک میشود؛ محسوس.
-
قابل درک
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتخيل , محسوس , واسع الاطلاع
-
macroseismology
زلزلهشناسی میدانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] مطالعۀ اثرهای محسوس زمینلرزهها
-
impalpable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر ممکن است، غیر محسوس، لمس نشدنی، نامحسوس