کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محسوس
/mahsus/
معنی
۱. چیزی که وجود و اثر آن احساس شود؛ حسشده.
۲. [مجاز] نمایان؛ معلوم؛ آشکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشکار، ظاهر، عیان، مرئی، مشهود، ملموس، نمایان، هویدا
۲. حسشده، احساسشده، ادراکشده ≠ نامحسوس
برابر فارسی
سترسا، چشمگیر، آشکار
دیکشنری
corporeal, noticeable, observable, palpable, perceivable, sensible, tangible
-
جستوجوی دقیق
-
leading tone, leading note, sensible
محسوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] درجۀ هفتم گامهای بزرگ (major) و کوچک (minor) که نیمپرده پایینتر از بنمایه قرار میگیرد
-
محسوس
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکار، ظاهر، عیان، مرئی، مشهود، ملموس، نمایان، هویدا ۲. حسشده، احساسشده، ادراکشده ≠ نامحسوس
-
محسوس
فرهنگ واژههای سره
سترسا، چشمگیر، آشکار
-
محسوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mahsus ۱. چیزی که وجود و اثر آن احساس شود؛ حسشده.۲. [مجاز] نمایان؛ معلوم؛ آشکار.
-
محسوس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) حس شده ، دریافت شده .
-
محسوس
لغتنامه دهخدا
محسوس . [ م َ ] (ع ص ) به حس دریافته شده . آنچه به حواس ظاهر دریافته و ادراک شود. مقابل معقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل معقول یعنی آنچه به قوای باطنی و عقل دریافته شود. دریافته شده به یکی از حواس خمسه . (غیاث ) (آنندراج ). دریافت شده . لمس شده ....
-
محسوس
دیکشنری عربی به فارسی
قابل درک , ادراک شدني
-
محسوس
دیکشنری فارسی به عربی
براءة الاختراع , عاقل , مقدر , ملموس , هائل
-
واژههای مشابه
-
محسوس شدن
واژگان مترادف و متضاد
حسشدن، ادراک شدن، دریافتن، احساس شدن
-
sensible perspiration
تعریق محسوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تعریق ناشی از فعالیت غدد عرق
-
محسوس شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ملمس
-
غیر محسوس
دیکشنری فارسی به عربی
لايدرک
-
sensible water loss
آبکاست محسوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] دفع آب ازطریق ادرار و مدفوع و عرق