کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محسنه
/mohsene/
معنی
زیبا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
accomplishment, asset, saving
-
جستوجوی دقیق
-
محسنه
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohsene) (عربی) (مؤنث محسن) ، (در قدیم) آراسته و زیبا ؛ زن احسان کننده ، زن نیکوکار .
-
محسنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محسنَة، جمع: محسنات] [قدیمی] mohsene زیبا.
-
محسنه
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ نَ یا نِ) [ ع . محسنة ] (اِمف .) مؤنث محسن . 1 - زن احسان شده . 2 - خوبی ، نیکی . 3 - صفت خوب ، خصلت نیک . ج . محسنات .
-
واژههای مشابه
-
محسنة
لغتنامه دهخدا
محسنة. [ م َ س َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مُحسَن . رجوع به محسن شود. || سبب حسن . (آنندراج ). هر چیزی که سبب شود سلامتی و خوش صورتی را. یقال هذا طعام محسنةللجسم . (ناظم الاطباء).
-
محسنة
لغتنامه دهخدا
محسنة. [ م ُ س ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث محسن . ج ، محسنات . هر چیز نیک و زیبا و جمیل . (ناظم الاطباء). || زن احسان کننده . زن نیکوکار.
-
واژههای همآوا
-
محصنه
واژگان مترادف و متضاد
شوهردار، طاهره، پارسازن
-
محصنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محصنَة، جمع: محصنات] (فقه) mohsene زن شوهردار.
-
محصنه
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ نَ) [ ع . ] (اِمف .) زنِ شوهردار. ج . محصنات .
-
محصنه
لغتنامه دهخدا
محصنه . [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) محصنة. رجوع به محصنة شود. زن پارسا و عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن شوهرکرده . (از منتهی الارب ). شوهرکرده . (ناظم الاطباء).- زنای محصنه ؛ زنا با زن شوهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به زنای محصنه ش...
-
جستوجو در متن
-
محسنات
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ سَّ) [ ع . ] (اِمف .) جِ محسنه . صفات نیکو، کارهای نیک .
-
محسنات
لغتنامه دهخدا
محسنات . [ م ُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحسَنَة. (آنندراج ). زنهای صاحب حسن و جمیل و زیبا و خوش صورت و پارساو پاکدامن . (غیاث ). || آنچه نیک داشته شده باشد. || نیکوئیها. (غیاث ) (آنندراج ).