کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محسمة
لغتنامه دهخدا
محسمة. [ م َ س َ م َ ] (ع اِ) سبب بریده شدن .یقال هذا محسمةالداء؛ یعنی این سبب قطع درد میگردد.(از منتهی الارب ). چیزی که سبب میشود قطع چیزی را. || آن چیزی که داغ میکند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
محصمة
لغتنامه دهخدا
محصمة. [ م ِ ص َ م َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ). چکش آهنگری . (ناظم الاطباء).