کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محراب خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محراب خوان
لغتنامه دهخدا
محراب خوان . [ م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) پیشنماز : حافظ جلال الدین محمود خطیب ، حافظ و محراب خوان آنجا (یعنی خانقاه اخلاصیه ) (ترجمه ٔ مجالس النفایس ص 275).
-
واژههای مشابه
-
مِحْرَابَ
فرهنگ واژگان قرآن
محراب (محراب مسجد را بقول بعضي از اين جهت محراب خواندهاند که آنجا جاي حرب و ستيز نمودن با دشمن و با هواي نفس است و بعض ديگر گفتهاند : بدين جهت محراب خوانده شده که انسان جا دارد که در آنجا حريب يعني بريده از کارهاي دنيا و پراکندگي خاطر باشد . بعضي ديگ...
-
محراب جمشید
لغتنامه دهخدا
محراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست خورشید. نظامی .|| آتش . || جام جهان نما. (ناظم الاطباء).
-
هفت محراب فلک
لغتنامه دهخدا
هفت محراب فلک . [ هََ م ِ ب ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبعه ٔ سیاره است که هفت کوکب باشد. (برهان ).
-
محراب و منبر
فرهنگ گنجواژه
محل مذهبی و مقدس.
-
منبر و محراب
فرهنگ گنجواژه
محل عبادت، مسجد.
-
جستوجو در متن
-
حافظ
لغتنامه دهخدا
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) جمال (جلال الدین ) محمود.ازجمله ٔ مشایخ خانقاه اخلاصیة و خطیب و حافظ و محراب خوان آنجا. و نیز یکی از خوشنویسان زمان . او راست :مسیح اگر شنود یک تکلم از دهنش دگر ز شرم نباشد مجال دم زدنش .(ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 275).امیر علیشیر ...
-
خاطب
لغتنامه دهخدا
خاطب . [ طِ ] (ع ص ) مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب . (آنندراج ). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات ). زن خواهنده . || خطیب . مرد خطبه خوان . کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده . دانا در خطابت . (منتهی الارب ) : ز آرز...
-
صبح خیز
لغتنامه دهخدا
صبح خیز. [ ص ُ ] (نف مرکب ) سحرخیز : خاقانی صبح خیز هر شام نگشاید جز بخون دل روزه . خاقانی .ای صبح خیزان می کجا آن عقل ما را خون بهاآن آبروی کار ما نگذاشت الا ریخته . خاقانی .رای ملک صبح خیز بخت عدو روزخسب شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب . خاقانی ....
-
مقری
لغتنامه دهخدا
مقری . [ م ُ ] (ع ص ) خواناننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه حکم به خواندن می کند و خواندن می فرماید. (ناظم الاطباء). || تعلیم کننده ٔ قرآن اطفال را. (غیاث ) (آنندراج ).- کور مقری ؛ عبارت از حافظ نابینا که کودکان را خواندن قرآن می آموزاند... (غیاث ) (آ...
-
شکارستان
لغتنامه دهخدا
شکارستان . [ ش ِ رِ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . شکارگه . (یادداشت مؤلف ). شکارگاه و جایی که درآن صید میکنند. (ناظم الاطباء). صیدگاه : دف را به شکارستان شادی است ز باز و سگ غم زو چو تذروان سردر خار همی پوشد. خاقانی .دف را خم چوگان شه با صورت ایوان شه همچو...
-
زندخوان
لغتنامه دهخدا
زندخوان . [ زَ خوا / خا ](نف مرکب ، اِ مرکب ) خواننده ٔ زند. زردشتی . (از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی زندباف است که تابعان زردشت باشد. (برهان ). زندباف . زندلاف . زنددان . (انجمن آرا) (آنندراج ). تابعان زردشت را گویند و این جماعت را مجوس نیز خوانند. (ف...
-
منبر
لغتنامه دهخدا
منبر. [ مِم ْ ب َ ] (ع اِ) آنچه خطیب بر آن ایستد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه خطیب بر آن ایستد و خطبه خواند. کرسی مانندی پایه دار که واعظ و خطیب بر بالای آن نشسته خطبه خواند و موعظه کند. ج ، منابر. (ناظم الاطباء). آله ٔ بلند شدن که جای خطیب باشد ...