کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محذور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محذور
/mahzur/
معنی
۱. [مجاز] گرفتاری؛ مشکل.
۲. [قدیمی] آنچه از آن میترسند و حذر میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرهیزشده، حذرشده
۲. مانع
۳. گرفتاری، مشکل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محذور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرهیزشده، حذرشده ۲. مانع ۳. گرفتاری، مشکل
-
محذور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mahzur ۱. [مجاز] گرفتاری؛ مشکل.۲. [قدیمی] آنچه از آن میترسند و حذر میکنند.
-
محذور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) پرهیز شده ، آنچه که از آن دوری کنند.
-
محذور
لغتنامه دهخدا
محذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً .و وقاک اﷲ کل محذور. (از اقرب الموارد). || (اِ) مانع: رأی محذور فی ذلک مع قصدالمبالغه . (شرح رضی ص 145). مرحوم قزوینی در یادداشتها...
-
محذور
واژهنامه آزاد
آنچه از آن دوری کنند
-
واژههای مشابه
-
در محذور
فرهنگ واژههای سره
در تنگنا
-
واژههای همآوا
-
محظور
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشکال، تنگنا، دشواری، گیر، مانع ۲. حرام، ممنوع، ناروا
-
محظور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mahzur ۱. [مجاز] = محذور۲. (صفت) [قدیمی] حرام؛ ناروا.۳. (صفت) [قدیمی] ممنوع.
-
محضور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - حاضر شده . 2 - چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند.
-
محظور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) حرام شده ، ممنوع .
-
مهزور
لغتنامه دهخدا
مهزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هزر که به معنی راندن و دور کردن کسی را به عصا باشد. (از منتهی الارب ). رانده و دور کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
محزور
لغتنامه دهخدا
محزور. [ م ُ ح َزْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته شده از خشم . خشمناک . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه ٔ نسخه ها همین ضبط دارد و صاحب تاج العروس می نویسد محزور (بر وزن مفعول ) واضح است و در بعضی نسخه ها به ضم ...
-
محضور
لغتنامه دهخدا
محضور. [ م َ ] (ع ص ) چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضورة؛ یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن حاضر میشوند پس پر کن ظرف خود را از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).