کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محدثین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محدثین
لغتنامه دهخدا
محدثین . [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ، اِ) جمع مذکر سالم محدث (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محدث شود.
-
محدثین
لغتنامه دهخدا
محدثین . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحدَث (در حالت نصبی و جری ).- شعرای محدثین ؛ طبقه ٔ شعرای پس از مولدین . از معاریف آنان اند ابراهیم بن هرمة، ابن اذنیة، ابونواس ، ابوالعتاهیة، طفیل الکنانی ، سلم الخاسر، ابن میادة. صالح بن عبدالقدوس ، ابوعیینة، عب...
-
جستوجو در متن
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) از محدثین است . رجوع به کتاب المصاحف شود.
-
شاذان
لغتنامه دهخدا
شاذان . (اِخ )ابن نعیم . از محدثین است . (ریحانة الادب ).
-
شاذانی
لغتنامه دهخدا
شاذانی . (اِخ ) محمدبن احمد. از محدثین است . (ریحانة الادب ).
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کنیت چند تن از محدّثین است .
-
میمون
لغتنامه دهخدا
میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن هارون الکاتب . از کاتبان و محدثین است و از اسحاق بن ابراهیم موصلی و تعداد زیادی از محدثین دیگر اخذحدیث کرده است . (از الوزراء و الکتاب ) (از موشح ).
-
طفیل الکنانی
لغتنامه دهخدا
طفیل الکنانی . [ طُ ف َ لُل ْ ک َ ] (اِخ ) از شعرای محدثین است .
-
ابراهیم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم نیشابوری . [ اِ م ِ ] (اِخ ) یکی از محدثین . وفات به سال 380 هَ .ق .
-
ذهبیون
لغتنامه دهخدا
ذهبیون . [ ذَ هََبی یو ] (اِخ ) نام جماعتی از محدثین است . ذهبیین .
-
ذهبیین
لغتنامه دهخدا
ذهبیین . [ ذَ هََبی یی ] (اِخ ) ذهبیون . نام جماعتی از محدثین است .
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر ابواحمد محمد مروزی که از محدثین است . (از یادداشت مؤلف ).
-
شاذانی
لغتنامه دهخدا
شاذانی . (اِخ ) خالدبن سفیان ... از محدثین است . (ریحانة الادب ). رجوع به خالدبن سفیان شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خرقی بن محمدبن احمد. از ائمه ٔ محدثین است .