کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محدب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محدب
/mohaddab/
معنی
کوژ؛ برآمده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برآمده، برجسته، گوژ ≠ مقعر
برابر فارسی
کوژ
دیکشنری
convex, gibbous, salient
-
جستوجوی دقیق
-
محدب
واژگان مترادف و متضاد
برآمده، برجسته، گوژ ≠ مقعر
-
محدب
فرهنگ واژههای سره
کوژ
-
محدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محدّب، مقابلِ مقعَّر] mohaddab کوژ؛ برآمده.
-
محدب
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) گوژپشت و برآمده .
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ ح َدْ دَ ] (ع ص ) احدب . خلاف مقعر. (ازاقرب الموارد). مقابل مقعر. مقابل گود و فرورفته . کنج . کوژ. دوتا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و منه محدب الکبد و مقعرها. (اقرب الموارد). حدبه دار و کوژپشت و برآمده . (ناظم الاطباء) : پس بدان رگ بزرگ که ا...
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) آنکه پشت بلند می سازد و گوژپشت می کند. (ناظم الاطباء).
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ دِ ] (ع ص ) گوژپشت گرداننده . (آنندراج ). || که شایق و راغب کند. (ناظم الاطباء). || مهربان کننده کسی را. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
مجموعۀ محدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← مجموعۀ کوژ
-
غلاف محدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← غلاف کوژ
-
crest vertical curve
قوس محدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] راهی به شکل دو خط مماس که ازطریق یک قوس عمودی سهموی به یکدیگر وصل میشوند و در آن مماس ورودی سربالا و مماس خروجی سرازیر است
-
آیینه محدب
فرهنگ واژههای سره
آیینه کاو
-
تابع محدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← تابع کوژ
-
غلاف تمامریختمحدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← غلاف تمامریختکوژ
-
غلاف چندجملهایمحدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← غلاف چندجملهایکوژ