کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محجوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محجوج
/mahjuj/
معنی
۱. مطلوب؛ مقصود.
۲. ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوبشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محجوج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahjuj ۱. مطلوب؛ مقصود.۲. ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوبشده.
-
محجوج
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده ، مغلوب به دلیل .
-
محجوج
لغتنامه دهخدا
محجوج . [ م َ ] (ع ص ) مقصود. (آنندراج ).- رجل محجوج ؛ ای مقصود. (منتهی الارب ). مرد قصد کرده شده و اراده کرده شده .|| آمد و رفت کرده شده . || خانه ٔ کعبه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مرجوح آمدن
لغتنامه دهخدا
مرجوح آمدن . [ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن در مناظره و غیره . (از فرهنگ فارسی معین ) : بر آن اجماع کردند که اگر دینی در این مناظره از عهده ٔ سوءالات گاوپای بیرون آید... و اگر از دیو محجوج و مرجوح آید اورا هلاک کنند. (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارس...