کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتفر
لغتنامه دهخدا
محتفر. [ م ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتفار. کنده شده و کاویده شده . || (اِ) پستان . (ناظم الاطباء).
-
محتفر
لغتنامه دهخدا
محتفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتفار. کَننده ٔ زمین به آهن . (از منتهی الارب ). کَننده زمین را. (آنندراج ). کننده . کاونده . حفرکننده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
محتفرة
لغتنامه دهخدا
محتفرة. [ م ُ ت َ ف ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث محتفر. کاونده و کننده و حفرکننده . رجوع به محتفر شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محتفر خزاعی بن عبد تمیم مزنی .نامش در کتب فتوح آمده است وی در سوس از جانب عمر عامل بود و درباره ٔ هدیه هائی که عجم به وی میدادند ازعمر سوال کرد. عمر وی را از گرفتن آنها منع کرد. رجوع به خزاعی بن عبدتمیم مزنی و الاصابة ج 1 ص 16...
-
ارزاغ
لغتنامه دهخدا
ارزاغ . [ اِ ] (ع مص ) اِرزاغ ریح ؛ نم آوردن باد سرد. (منتهی الأرب ). || ارزاغ محتفر؛ بگل زمین رسیدن حفّار (کننده ). (منتهی الأرب ). بگل تر رسیدن . || ارزاغ ماء؛ کم شدن آب . (منتهی الأرب ). || ارزاغ ارض ؛ گل ناک گشتن آن . || ارزاغ در کسی ؛ طمع کرد...