کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتشم وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتشم وار
لغتنامه دهخدا
محتشم وار. [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند محتشمان . چون مردم باحشمت : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتش محتشم وار.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
علی محتشم
لغتنامه دهخدا
علی محتشم . [ ع َ ی ِ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) ابن خواجه میر احمد محتشم کاشانی . متوفی در سال 1000 هَ . ق . او را دیوان شعری است بنام «جلالیه » که آن را بنام شاطر جلال سروده است . و شاطر جلال مطربی بود که جزو دسته ٔ مطرب و نوازنده در سال 970 هَ . ق . از ...
-
ناصرالدین محتشم
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین محتشم . [ ص ِ رُدْ دی م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) رجوع به ناصرالدین ، عبدالرحیم بن ابی منصور شود.
-
محتشم کاشانی
لغتنامه دهخدا
محتشم کاشانی . [ م ُ ت َ ش َ م ِ ] (اِخ ) شمس الشعرای کاشانی ، شاعر اوایل عهد صفوی (فوت 996 هَ . ق . / 1587 م .).وی بیشتر به سرودن مدایح و مراثی اهل بیت می پرداخت و بهترین اشعار او در همین زمینه است . مهمترین مراثی وی ترکیب بندی است در مرثیه ٔ شهدای ...
-
محتشم السلطنة
لغتنامه دهخدا
محتشم السلطنة. [ م ُ ت َ ش َ مُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) حاج میرزا حسن اسفندیاری فرزند میرزا محمد رئیس ملقب به صدیق الملک (متولد 1283 هَ . ق . وفات ششم اسفند 1323 هَ ش . / 1363 هَ . ق .). ابتدا در خدمت وزارت خارجه بود و سفارت یافت سپس به معاونت و صدارت...
-
محتشم زاده
لغتنامه دهخدا
محتشم زاده . [ م ُ ت َ ش َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بزرگ زاده . از خاندان محتشم . عریق : ز یونانیان محتشم زاده ای ندیده چو او گیتی آزاده ای . نظامی .در میان بود مردی آزاده مهترآیین و محتشم زاده .نظامی .
-
محتشم نهاد
لغتنامه دهخدا
محتشم نهاد. [ م ُ ت َ ش َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) که بزرگی و حشمت ووقار و گوهر دارد. کریم الاصل . اصیل زاده : به قناعت کسی که شاد بودتا بود محتشم نهاد بود.نظامی .
-
حسن محتشم
لغتنامه دهخدا
حسن محتشم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َش َ ] (اِخ ) رجوع به محتشم السلطنه ٔ اسفندیاری شود.
-
تارکی نیوس محتشم
لغتنامه دهخدا
تارکی نیوس محتشم . [ س ِ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) رجوع به تارکی نیوس ارجمند شود.
-
فقیر و محتشم
فرهنگ گنجواژه
دارا و ندار.
-
جستوجو در متن
-
راست گفتار
لغتنامه دهخدا
راست گفتار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) راستگو. صادق القول . که گفتارش راست و درست باشد. که راستگویی را پیشه سازد : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتی محتشم وار. نظامی .سخنگوی و دلیر و خوب کردارامین و راست عهد و راست گفتار. نظامی .مسدد؛ راست گفتار. (من...
-
صبح صادق
لغتنامه دهخدا
صبح صادق . [ ص ُ ح ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بام دوم . بام پهنا. صبح دوم . صبح راست . فجر دوم ، مقابل صبح کاذب و صبح نخست : چون صبح صادق بردمد میر مرااو می دهدجامی به دستش برنهد از چشمه ٔ معمودیه . منوچهری .یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین از شرم س...
-
پروانه
لغتنامه دهخدا
پروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . فرانه . س...