کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محتشم
/mohtašam/
معنی
۱. باحشمت؛ دارای شکوه.
۲. دارای خدموحشم زیاد.
۳. [مجاز] ثروتمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جلیل، باحشمت، شکوهمند، شوکتمند، محترم، مهتر، بزرگ
۲. توانگر، ثروتمند، متمول
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلیل، باحشمت، شکوهمند، شوکتمند، محترم، مهتر، بزرگ ۲. توانگر، ثروتمند، متمول
-
محتشم
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohtašam) (عربی) دارای حشمت و شکوه ، با حشمت ؛ (در قدیم) دارای خَدَم و حَشَم زیاد ؛ (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند ؛ (در اعلام) شمسالشعرای کاشانی ، شاعر اوایل عهد صفوی ، مشهور به محتشم کاشانی .
-
محتشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohtašam ۱. باحشمت؛ دارای شکوه.۲. دارای خدموحشم زیاد.۳. [مجاز] ثروتمند.
-
محتشم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ شَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - توانا و بزرگ . 2 - دارای خدم و حشم بسیار، باشکوه و جلال .
-
محتشم
لغتنامه دهخدا
محتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) (میرزامحتشم قائنی ) به گفته ٔ نصرآبادی در تذکره فرزند میرزا هادی است و ایشان از اکابر قائن خراسانند. آباء ایشان همگی فاضل بوده اند چنانکه میرزا کافی عم مشارالیه در عهد خود در میان فضلا مثل جناب شیخ بهاءالدین محمد و سایر...
-
محتشم
لغتنامه دهخدا
محتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص )دارای حشمت . بااحتشام . باحشمت . (از منتهی الارب ). زبردست و توانا و بزرگ و دارای خدم و حشم بسیار. (ناظم الاطباء). صاحب خدم و حشم . (غیاث ). با شوکت و دبدبه .بشکوه . باشکوه . باشکه . باجلالت . باعظمت : هرگز ندهد خردمنش ر...
-
محتشم
لغتنامه دهخدا
محتشم . [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) حشمت و شکوه دارنده . || شرمنده ٔ از احترام . (ناظم الاطباء). شرم دارنده از کسی . (آنندراج ).
-
محتشم
دیکشنری عربی به فارسی
با احتياط , امل
-
واژههای مشابه
-
علی محتشم
لغتنامه دهخدا
علی محتشم . [ ع َ ی ِ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) ابن خواجه میر احمد محتشم کاشانی . متوفی در سال 1000 هَ . ق . او را دیوان شعری است بنام «جلالیه » که آن را بنام شاطر جلال سروده است . و شاطر جلال مطربی بود که جزو دسته ٔ مطرب و نوازنده در سال 970 هَ . ق . از ...
-
ناصرالدین محتشم
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین محتشم . [ ص ِ رُدْ دی م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) رجوع به ناصرالدین ، عبدالرحیم بن ابی منصور شود.
-
محتشم کاشانی
لغتنامه دهخدا
محتشم کاشانی . [ م ُ ت َ ش َ م ِ ] (اِخ ) شمس الشعرای کاشانی ، شاعر اوایل عهد صفوی (فوت 996 هَ . ق . / 1587 م .).وی بیشتر به سرودن مدایح و مراثی اهل بیت می پرداخت و بهترین اشعار او در همین زمینه است . مهمترین مراثی وی ترکیب بندی است در مرثیه ٔ شهدای ...
-
محتشم السلطنة
لغتنامه دهخدا
محتشم السلطنة. [ م ُ ت َ ش َ مُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) حاج میرزا حسن اسفندیاری فرزند میرزا محمد رئیس ملقب به صدیق الملک (متولد 1283 هَ . ق . وفات ششم اسفند 1323 هَ ش . / 1363 هَ . ق .). ابتدا در خدمت وزارت خارجه بود و سفارت یافت سپس به معاونت و صدارت...
-
محتشم زاده
لغتنامه دهخدا
محتشم زاده . [ م ُ ت َ ش َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بزرگ زاده . از خاندان محتشم . عریق : ز یونانیان محتشم زاده ای ندیده چو او گیتی آزاده ای . نظامی .در میان بود مردی آزاده مهترآیین و محتشم زاده .نظامی .
-
محتشم نهاد
لغتنامه دهخدا
محتشم نهاد. [ م ُ ت َ ش َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) که بزرگی و حشمت ووقار و گوهر دارد. کریم الاصل . اصیل زاده : به قناعت کسی که شاد بودتا بود محتشم نهاد بود.نظامی .