کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محتسب
/mohtaseb/
معنی
مٲمور رسیدگی به اجرای احکام شرعی؛ داروغه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohtaseb مٲمور رسیدگی به اجرای احکام شرعی؛ داروغه.
-
محتسب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حساب کننده . 2 - داروغه ،مأمور حکومت که وظیفه اش امر به معروف و نهی از منکر است .
-
محتسب
لغتنامه دهخدا
محتسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتساب . شمارکننده . شمارنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشمارآورنده . (آنندراج ). || آزماینده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقهی انتساب بعمل احتساب می باشد که عبارت...
-
واژههای مشابه
-
علی محتسب
لغتنامه دهخدا
علی محتسب . [ ع َ ی ِ م ُ ت َ س ِ ] (اِخ ) ابن زیاد اسکندری . مشهور به محتسب و مکنی به ابوالحسن . متکلم بود و در سال 334 هَ . ق . درگذشت . وی تصنیفاتی برای اهل سنت و مناظراتی با معتزله نیز دارد. او راست : 1- کتاب التوحید. 2- کتاب الموجز. (از معجم الم...
-
طاهر محتسب
لغتنامه دهخدا
طاهر محتسب . [ هَِ رِ م ُ ت َ س ِ ] (اِخ ) مافروخی نام وی را در ذیل متقدمان از استادان علم نحو واعراب و تصریف و لغت عرب و فحول شاعران عربی و پارسی و اهل توقیع و انشا آورده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 124 و تاریخ اصفهان مافروخی ص 32 شود.
-
شحته و محتسب
فرهنگ گنجواژه
عسس.
-
مُحتَسب و فقیه
فرهنگ گنجواژه
شخصیتهای حاکم جامعه قدیم.
-
مفتی و محتسب
فرهنگ گنجواژه
پیشوای مذهبی.
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیاد اسکندری ، مشهور به محتسب و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی محتسب شود.
-
عسس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
-
شحنه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان
-
حسبه
واژهنامه آزاد
امر به معروف و نهی از منکر؛ و محتسب کسی است که امر و نهی می کند.
-
علی اسکندری
لغتنامه دهخدا
علی اسکندری . [ ع َی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن زیاد اسکندری ، مشهور به محتسب و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی محتسب شود.