کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محترقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محترقه
/mohtareqe/
معنی
= محترق
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محترقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محترقَة] mohtareqe = محترق
-
محترقه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ قِ یا قَ) [ ع . محترقة ] (اِفا.) مؤنث محترق . ؛ مواد ~ موادی که موجب سوزاندن اشیا و تولید حریق شود.
-
واژههای مشابه
-
محترقة
لغتنامه دهخدا
محترقة. [ م ُ ت َ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث محترق .
-
طریقه ٔ محترقه
لغتنامه دهخدا
طریقه ٔ محترقه . [ طَ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد منجمین مدت طی کردن قمر مسافت این پانزده درجه از نوزدهم درجه ٔ میزان که محل هبوط شمس است تا سوم درجه ٔ عقرب که محل هبوط قمر است و این مدت را که تقریباً یک شبانه روز...
-
جستوجو در متن
-
crystallite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کریستالیت، مواد بلورین سنگهای محترقه واتشفشانی
-
ignescent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چراغ قوه، جرقهزن، محترقه، جرقه دار، اتشی
-
crystallites
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کریستالها، مواد بلورین سنگهای محترقه واتشفشانی
-
igneous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آذرین، اذرین، محترقه، اتشین، اتش دار، اتش فشانی
-
محترق
واژگان مترادف و متضاد
۱. افروخته، سوزنده، شعلهور، مشتعل ۲. آتشزا، آتشگیر، محترقه ۳. سوزان
-
فشفشه
فرهنگ فارسی معین
(فِ فِ ش ) (اِ.) ابزاری که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احتراق به هوا رود.
-
نارنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) nārenjak گلولهای از مواد محترقه به اندازۀ نارنج که هنگام به زمین خوردن منفجر و باعث خرابی و تلفات میشود.
-
فشفشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fešfeše ۱. نوعی اسباببازی که از یک لولۀ باریک محتوی باروت تشکیل شده و هنگام سوختن به هوا میرود و نورافشانی میکند.۲. هر آلت یا دستگاهی که دارای مواد محترقه باشد و پس از احتراق به هوا برود.
-
فشفشه
لغتنامه دهخدا
فشفشه . [ ف ِ ف ِ ش َ/ ش ِ ] (اِ) لوله ٔ دراز و باریک از کاغذ یا مقوا که داخل آن باروت ریزند و آن را آتش زنند و از آن آوایی برآید. || آلتی که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احتراق به هوا رود. (فرهنگ فارسی معین ). || مغز قلم . (یادداشت مؤلف...