کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتر
لغتنامه دهخدا
محتر.[ م ُ ت ِ ] (ع ص ) آنکه خیر و عطای وی به کسی نرسد. (از اقرب الموارد). آنکه عطا اندک دهد. (مهذب الاسماء). نفقه تنگ گیرنده بر عیال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
مهتر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، کلانتر، محتشم، نقیب ۲. تیمارگر اسب، نگهبان اسب ≠ کهتر
-
مهتر
فرهنگ فارسی معین
(مِ تَ) (ص تف .) 1 - بزرگ ، رییس ، سرور. 2 - (اِ.) خدمتکار ستور. ج . مهتران .
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان . دارای 235 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بودچاکر چاکرت...
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) خرف شده از پیری و آنکه از روی دیوانگی و جنون سخن می گوید. (ناظم الاطباء). پیر خرف . (آنندراج ). پیر بسیارگوی . (مهذب الاسماء).
-
مهتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mehtar ۱. کسی که در طویله اسبها را تیمار میکند.۲. (صفت) [قدیمی] بزرگتر؛ کلانتر.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] رئیس و سردار.
-
مهتر
لهجه و گویش تهرانی
مسئول اسبها/شخصیت نگهدار اسبها در نمایش عروسکی
-
جستوجو در متن
-
حسین کوت
لغتنامه دهخدا
حسین کوت . [ ح ُ س َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) دهکده ٔ حوزه ٔ بسیار خرم و سرسبزی است که از قلعه ٔ مرادبیگ نخستین قریه ٔ کوهدامن سمت شمالی تقریباً سه هزارگز بطرف سرایخواجه واقعست . این حوزه کاملاً مشجر و مزروع بوده و حاوی انواع اشجار مثمر و غیر مثمر و دارای هر...