کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محتاج
/mohtāj/
معنی
نیازمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیبرگ، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، حاجتمند، عایل، فقیر، نیازی، مستحق، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، توانگر، غنی، مالدار
برابر فارسی
نیازمند، مستمند
دیکشنری
needy
-
جستوجوی دقیق
-
محتاج
واژگان مترادف و متضاد
بیبرگ، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، حاجتمند، عایل، فقیر، نیازی، مستحق، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، توانگر، غنی، مالدار
-
محتاج
فرهنگ واژههای سره
نیازمند، مستمند
-
محتاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohtāj نیازمند.
-
محتاج
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) نیازمند.
-
محتاج
لغتنامه دهخدا
محتاج . [ م ُ ] (اِخ ) نام نیای خاندان چغانیان . رجوع به چغانیان و آل محتاج شود.
-
محتاج
لغتنامه دهخدا
محتاج . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ح وج ») حاجتمند و نیازمند. (ناظم الاطباء). نیازمند. (مهذب الاسماء) (دهار). حاجتومند. نیازومند. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثرب . عدوم . (منتهی الارب ). مفتقر : لبت سیب بهشت و من محتاج یافتن را همی نیابم ویل . رودکی (احو...
-
محتاج
دیکشنری عربی به فارسی
نيازمند
-
محتاج
واژهنامه آزاد
نیازمند،کسی که به چیزی احتیاج دارد
-
واژههای مشابه
-
محتاج شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیازمند شدن، حاجتمند شدن ۲. تهیدست شدن، مستمند شدن ≠ مستغنی شدن، بینیاز شدن، غنی شدن
-
محتاج کردن
واژگان مترادف و متضاد
نیازمند ساختن، نیازمند کردن ≠ بینیاز کردن
-
محتاج الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohtājon'elayh آنچه مورد نیاز است.
-
آل محتاج
لغتنامه دهخدا
آل محتاج . [ ل ِ م ُ ] (اِخ ) خانواده ای مشهور که در عهد پادشاهان سامانی و غزنوی متصدی کارهای مهم و دارای مناصب عالی بوده اند، حکومت و ولایت چغانیان در ماوراءالنهر بایشان اختصاص داشته است ، نخستین امیر معروف این خانواده ابوبکر محمدبن مظفربن محتاج است...
-
محتاج الیه
لغتنامه دهخدا
محتاج الیه . [ م ُ جُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) کسی و یا چیزی که لازم و ضرور باشد و وجود آن در کار لازم بود. (ناظم الاطباء). بایسته . دروا. دربایست .وایه . بایا. وایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- محتاج الیه بودن ؛ بایستی . (یادداشت مرحوم دهخ...
-
محتاج بودن
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة