کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محبی
لغتنامه دهخدا
محبی . [ م ُ ح ِب ْ بی ] (اِخ ) (1061 - 1145 هَ . ق .) محمد امین بن فضل اﷲبن محب اﷲبن محمد محبی حموی الاصل دمشقی ، مورخ محقق و ادیب . او راست : خلاصةالاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، نفحةالریحانة و رشحة طلی الحافة که بر منوال ریحانةالالباء خفاجی رفته ...
-
محبی
لغتنامه دهخدا
محبی . [ م ُ ح ِب ب ] (اِخ ) تخلص شعری سلطان سلیمان بن سلطان سلیم عثمانی . او راست دیوانی به ترکی که احمدبن عبداﷲ نوری فراهم کرده است . رجوع به مجمعالخواص ص 14 و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1620 و آتشکده ٔ آذر ص 298 شود.
-
محبی
لغتنامه دهخدا
محبی . [ م ُ ح ِب ب ] (اِخ ) مولانا محبی بروجردی ، مردی فقیر و خوش طبع است و این مطلع از اوست :به طبیب من که گوید مرض نهانیم راکه به عرض او رساند غم ناتوانیم را.(تحفه ٔ سامی ص 168).
-
محبی
واژهنامه آزاد
اهل محبت یاموردمحبت قرارگرفته
-
جستوجو در متن
-
مرزبانی
لغتنامه دهخدا
مرزبانی . [ م َ ] (اِخ ) عبدالحق بن محمدبن مرزبانی صوفی از اهل دمشق (991 - 1070هَ . ق ). محبی گوید به خط وی مجموعه ای دیدم که معانی نادر و حکایات ظریف داشت . و او را شعری نیک بود.
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام ، معروف به بترونی حلبی . سیدمحمد امین محبی دمشقی در ذیل نفحة، او و خاندان او را بغایت ستوده و شعر وی را توصیف کند. او در اوائل قرن یازدهم هجری وفات کرد. محمد راغب حلبی دو صفحه ازاشعار او را در اعلام النبلاء ج 6 ص 43...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسکندر رومی . کاتب . نزیل دمشق . محبّی گوید: او در صنعت انشاء تفوق داشت زیرا که سه زبان عربی و فارسی و ترکی را کامل میدانست و انشاء مقبول بزبان ترکی آن است که از سه زبان مرصع باشدو در سایر علوم ماهر بود چنانکه از اعلام وقت...
-
ابن قضیب البان
لغتنامه دهخدا
ابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالقادربن محمد حجازی حلبی حنفی . ادیبی فاضل ، و پدر او نقیب اشراف حلب بوده . مولد محمد مکه ٔ معظمه 1001 هَ .ق . از آنجا بحلب هجرت کرد و چندی قضای اریحا داشت . او زبان فارسی و عربی و ترکی را نیکو م...
-
رجب بن حسین
لغتنامه دهخدا
رجب بن حسین . [ رَ ج َ ب ِب ْ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علوان حموی الاصل دمشقی . او در علوم فلکی و موسیقی و ریاضی و از جمله هیأت و حساب سخت استاد بود. محبی گفته :رجب معروف تر از آن است که در عالم موسیقی مقام او را شرح دهیم . وی آهنگهایی دل ان...
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن برکات بن ابراهیم . معاصر فاضل نحریر موسی محمد محبی ، مؤلف «معجم خلاصة الاثر فی اعیان القرن حادی عشر»، از اجله ٔ حنفیه ٔ غزه و کبار فقهای آن فرقه و در علم تفسیر و نحو و فقه استاد بود و تصانیفی سود...
-
فضل ا
لغتنامه دهخدا
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) المحبی بن محب اﷲبن محمد المحبی . فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ صاحب خلاصةالاثر بود. او را در تاریخ و شعر کتبی است . ولادتش بسال 1082 هَ . ق . / 1621 م . و درگذشت او درسال 1031 ...
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (977-1061هَ . ق .) محمدبن محمدبن محمدبن احمد غزی عامری دمشقی ، ملقب به نجم الدین . مورخی متتبع و ادیب بود. وی در دمشق به دنیا آمد و در همانجا در گذشت . او راست : کتاب «الکواکب السائرة فی تراجم اعیان المئة العاشرة» خطی ، و کت...
-
درپرست
لغتنامه دهخدا
درپرست . [ دَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) خادم . نوکر. درباری . خدمتگزار دربار. درپرستنده . پرستنده ٔ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار : هر آنگه کزین لشکر درپرست بنالد بر ما یکی زیردست . فردوسی .نباید که بر زیردستان ماز دهقان و از درپرستان ما. فردوسی ...
-
هلاک کردن
لغتنامه دهخدا
هلاک کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . از میان بردن . سبب هلاک دیگری شدن : چنین گفت کای داور دادپاک به دستم ددان را تو کردی هلاک . فردوسی .چرا کردی ای بدتن از آب ، خاک سپه را همه کرده بودی هلاک . فردوسی .چندان است که به قبض وی درآید درساعت هلاک...