کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاکمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محاکمه
/mohākeme/
معنی
با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامة دعوی کردن؛ دادرسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استنطاق، بازپرسی، دادرسی، قضاوت
فعل
بن گذشته: محاکمه کرد
بن حال: محاکمه کن
دیکشنری
trial
-
جستوجوی دقیق
-
محاکمه
واژگان مترادف و متضاد
استنطاق، بازپرسی، دادرسی، قضاوت
-
محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محا کَمَة، جمع: محاکمات] mohākeme با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامة دعوی کردن؛ دادرسی.
-
محاکمه
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .
-
محاکمه
لغتنامه دهخدا
محاکمه . [ م ُ ک َ م َ ] (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن : مرافعه ٔ این سخن به قاض...
-
محاکمه
دیکشنری فارسی به عربی
محاکمة
-
واژههای مشابه
-
محاکمة
لغتنامه دهخدا
محاکمة. [ م ُ ک َم َ ] (ع مص ) با کسی بحکم شدن . (زوزنی ). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به محاکمه شود. || در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنو...
-
محاکمة
دیکشنری عربی به فارسی
محاکمه , دادرسي , ازمايش , امتحان , رنج , کوشش
-
محاکمه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادگاهی کردن، رسیدگی کردن (به اتهام)، دادرسی کردن ۲. استنطاق کردن، به استنطاقکشیدن
-
محاکمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
محاولة
-
محاکمه غیابی
دیکشنری فارسی به عربی
الحکم الغيابي
-
محاکمه و زندان
فرهنگ گنجواژه
دادرسی.
-
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن (توسط جماعت)
دیکشنری فارسی به عربی
اعدام
-
جستوجو در متن
-
court-martial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دادگاه نظامی، محاکمه نظامی، محاکمه نظامی کردن