کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محال علیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محال اندیشی
لغتنامه دهخدا
محال اندیشی . [ م ُ اَ ] (حامص مرکب ) عمل محال اندیش .
-
محال به
لغتنامه دهخدا
محال به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) آنچه که موضوع حواله واقع میشود.
-
محال طلب
لغتنامه دهخدا
محال طلب . [ م ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه کارهای ناشدنی و دشوار یا امور ناصواب بجوید : اتفاق افتاد که او با زنی دراززبان کاهل محال طلب درمانده بود و او را طلاق داد. (تاریخ بیهق ).
-
محال گو
لغتنامه دهخدا
محال گو. [ م ُ ] (نف مرکب ) محال گوی .
-
محال گوئی
لغتنامه دهخدا
محال گوئی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) محال گویی .
-
محال گوی
لغتنامه دهخدا
محال گوی . [ م ُ ] (نف مرکب ) بیهوده گو.ترفندباف . یاوه گوی . یافه درای : ترشروی باشند و متکبر و محال گوی و بخیل و رعنا. (سیاست نامه ).
-
محال گویی
لغتنامه دهخدا
محال گویی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) صفت و عمل محال گو. محال گوئی . بیهوده گویی . یاوه گویی . (ناظم الاطباء).
-
خانگی محال
لغتنامه دهخدا
خانگی محال . [ ن ِ م َ حال ل ] (اِ مرکب ) جنده خانه . زناخانه . فاحشه خانه . (ناظم الاطباء).
-
توجیه محال
لغتنامه دهخدا
توجیه محال . [ ت َ / تُو هَِ م ُ /م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد، مثاله شعر:در میان کسوت عباسیان رخسار اوروز عید اندر شب قدر است پیدا آمده .(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
خیال محال
لغتنامه دهخدا
خیال محال . [ خ َ / خیا ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیال ممتنع. خیال غیرممکن . تصور امری که غیرممکن الوقوع باشد. کنایه از خیال باطل و تصور بیهوده و بی معنی است . (یادداشت مؤلف ). اندیشه ٔ چیزی که ممکن الحصول نباشد. (آنندراج ).- امثال :خیال مح...
-
واژههای همآوا
-
محال الیه
لغتنامه دهخدا
محال الیه . [ م ُ لُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) حواله شده ٔ به او. احاله شده بدو.
-
جستوجو در متن
-
drawees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
drawees، محال علیه، برات گیر
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). به قهر و کراهت به کاری واداشتن . گویند:قسره علی امر؛ اکرهه علیه . (از اقرب الموارد): قسر دایم بر طبیعت محال است . || (اِمص ) ستم .
-
اخیلوس
لغتنامه دهخدا
اخیلوس . [ اَ ] (اِخ ) مسئلةالاخیلوس والسلحفاة ؛ یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است : فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکة مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکة مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخی...