کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاسبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محاسبه
/mohāsebe/
معنی
۱. حساب کردن.
۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.
۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش
۲. حساب کردن، شمردن
برابر فارسی
شمارش، برآورد
فعل
بن گذشته: محاسبه کرد
بن حال: محاسبه کن
دیکشنری
account, calculation, computation, count, numeration, reckoning
-
جستوجوی دقیق
-
محاسبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش ۲. حساب کردن، شمردن
-
محاسبه
فرهنگ واژههای سره
شمارش، برآورد
-
محاسبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاسَبَة] mohāsebe ۱. حساب کردن.۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.
-
محاسبه
فرهنگ فارسی معین
(مُ س بِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - حساب کردن ، رسیدگی به حساب . 2 - حساب چیز ی را نگه داشتن . ج . محاسبات .
-
محاسبه
لغتنامه دهخدا
محاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حساب . || دعوت به حساب . || دقت در ...
-
محاسبه
دیکشنری فارسی به عربی
استعمال الحاسبات , حساب
-
واژههای مشابه
-
محاسبة
لغتنامه دهخدا
محاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که...
-
محاسبة
دیکشنری عربی به فارسی
حسابداري , اصول حسابداري , برسي اصل و فرع , دفتر داري , ساماندهي
-
محاسبه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حساب شدن ۲. به حساب آمدن، لحاظ شدن ۳. بررسی شدن، ارزیابی شدن
-
محاسبه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حساب کردن ۲. شمردن ۳. به حساب آوردن، لحاظ کردن ۴. بررسی کردن، ارزیابی کردن
-
محاسبه نشده
فرهنگ واژههای سره
نسنجیده
-
بی محاسبه
لغتنامه دهخدا
بی محاسبه . [ م ُ س َ / س ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + محاسبه ) بدون حساب . (ناظم الاطباء). رجوع به محاسبه شود.
-
محاسبه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احسب
-
محاسبه نمودن
دیکشنری فارسی به عربی
حساب