کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاسبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاسبت
لغتنامه دهخدا
محاسبت . [ م ُ س َب َ ] (ع مص ) محاسبة. حساب کردن . (از منتهی الارب ).- علم محاسبت ؛ علم حساب . علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم . (گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
-
واژههای همآوا
-
محاسبة
لغتنامه دهخدا
محاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که...
-
جستوجو در متن
-
عبداللطیف
لغتنامه دهخدا
عبداللطیف . [ ع َ دُل ْ ل َ ] (اِخ ) انسی قاضی مستعرب و متأدب بود و انشاء نیک مینوشت . و او راست شعری . وی از موالی روم بود و قضاء رکب و محاسبت اوقاف مصر یافت به روم رفت و ولایت قضاء طرابلس شام یافت . و سپس قضاوت کوتاهیه و مرعش و جیزه و جز آن یافت ....
-
معاصی
لغتنامه دهخدا
معاصی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ معصیة. گناهها. (ناظم الاطباء). ج ِ معصیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زیرا که نادان جزبه عذاب عاجل از معاصی بازنیاید. (کلیله و دمنه ). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند و از عتب و عتاب معاف کند. (منشآت خاقانی...
-
رافعی
لغتنامه دهخدا
رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) اسفراینی ، عزالدین . بگفته ٔ عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان بود و هنر بسیار داشت و در شیوه ٔ سیاقت و دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با این همه فضایل ، طبعی چون آب زلال داشت ، چنانکه این چند رباعی برهان این دعوی اس...
-
حساب کردن
لغتنامه دهخدا
حساب کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاسبت حساب : آنگهت ای پسر ندارد سودبا تن خویش کرد جنگ و حساب . ناصرخسرو.با تن خود حساب خویش بکن گر مقری به روز حشر و حساب . ناصرخسرو.گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنندتو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز. خاقانی .منکه ...
-
مناقشت
لغتنامه دهخدا
مناقشت . [ م ُ ق َ / ق ِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناقشه . مناقشة. سختگیری در محاسبه . استقصای در حساب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سختگیری کردن و باریک گرفتن بر کسی و کسی را (مخصوصاً در حساب ) در تنگنا انداختن . (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 59) : ب...
-
معلوم
لغتنامه دهخدا
معلوم . [ م َ ] (ع ص ) دانسته شده . شناخته شده و آشکار و هویدا و واضح و محقق و مسلم و مشخص و ممتاز. (ناظم الاطباء). دانسته . مقابل مجهول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مردمان را حال ... معلوم تر شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). ناچار خداوند را معل...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم . ابن الجوزی در کتاب صفوة الصفوه آورده است : در نام پدر او اختلاف است . حاتم بن عنوان و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است . کنیه ٔ او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی ب...