کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محاسب
/mohāseb/
معنی
حسابکننده؛ حسابدار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آمارگر، حسابدار، شمارنده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاسب
واژگان مترادف و متضاد
آمارگر، حسابدار، شمارنده
-
محاسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohāseb حسابکننده؛ حسابدار.
-
محاسب
فرهنگ فارسی معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) حساب کننده ، حسابدار.
-
محاسب
لغتنامه دهخدا
محاسب . [ م ُ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حساب . حساب شمرده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
محاسب
لغتنامه دهخدا
محاسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده ٔ حساب و مستوفی . (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره . شمارکننده . شمارنده . حسیب . حاسب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده . (آنندراج ) : چندانْت...
-
محاسب
دیکشنری عربی به فارسی
ذي حساب , حسابدار , دفتردار , ثبات
-
محاسب
دیکشنری فارسی به عربی
حاسبة
-
واژههای مشابه
-
محاسب السفينة
دیکشنری عربی به فارسی
کيسه دوز , تحويلدار , صندوقدار
-
محاسب التامين
دیکشنری عربی به فارسی
امارگير , ماموراحصاءيه , دبير , منشي
-
جستوجو در متن
-
ذی حساب
دیکشنری فارسی به عربی
محاسب
-
حسابدار
دیکشنری فارسی به عربی
محاسب
-
شمارنده
واژگان مترادف و متضاد
شمارشگر، محاسب
-
ایاره گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ایارگیر› [قدیمی] 'ayāregir حسابدار؛ محاسب.