کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محابر
/mahāber/
معنی
= محبره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ محبرة] [قدیمی] mahāber = محبره
-
محابر
لغتنامه دهخدا
محابر. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ محبرة، سیاهی دان . دوات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ محبر. (آنندراج ) : روزگار خودرا در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر میگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). رجوع به محبرة شود.- اصحاب محابر ؛ علماء. مفتی...
-
جستوجو در متن
-
محبره
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ رِ) [ ع . محبرة ] (اِ.) دوات و مرکب دان . ج . محابر.
-
محبرة
لغتنامه دهخدا
محبرة. [ م َ / م ِ ب َ رَ / ب َرْ رَ ] (ع اِ) سیاهی دان . (منتهی الارب ). (آنندراج ). دوات و مرکب دان . حبردان . ج ، محابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (زمخشری ).
-
محبره
لغتنامه دهخدا
محبره . [ م َ ب َ رَ / رِ ] (ازع ، اِ) جعبه که در آن اسباب تحریر و قلم و دوات و کاغذ و جز آن گذارند. (ناظم الاطباء). مداددان . ج ، محابر. (مهذب الاسماء). حبردان . || در تداول زنان ، صندوقچه . جعبه . مجری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
محبره
لغتنامه دهخدا
محبره . [ م َ ب َ رَ ] (ع اِ) محبرة. دوات . سیاهی دان . دویت . مرکب دان . ج ، محابر : از مکر او تمام نپرداخت آنکه اوپر کرد صدکتاب و تهی کرد محبره . ناصرخسرو.نسخه ٔ مکرش تمام ناید اگر من محبره سازم یکی چو چاه زباله . ناصرخسرو.متاع و اثاث طالب علمان که...
-
مواظبت
لغتنامه دهخدا
مواظبت . [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت . ملازمت و توجه و اشتغال . (ناظم الاطباء). پیوسته بودن بر کاری . لازم گرفتن . محافظت . مراقبت . تیمار داشتن . (یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم . (کلیل...