کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مح
معنی
زرده تخم مرغ , محتويات نطفه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مح
لغتنامه دهخدا
مح . [ م َ ] (اِ) رمز و نشانه است کلمه ٔ محال را؛ و هو مح ، و هو محال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مح
لغتنامه دهخدا
مح . [ م َح ح ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . (از لسان العرب ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
مح
لغتنامه دهخدا
مح . [ م َح ح ] (ع مص ) محح . (منتهی الارب ). محوح . (منتهی الارب ).کهنه گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
-
مح
لغتنامه دهخدا
مح . [ م ُح ح ] (ع اِ) بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص هر شی ٔ. (از لسان العرب ). || زرده ٔ تخم مرغ . (منتهی الارب ). محة. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). زرده ٔ خایه . (دهار) (تذکره ٔ انطاکی ص 299). || هر چه که در میان بیضه باشد. (منتهی ا...
-
مح
دیکشنری عربی به فارسی
زرده تخم مرغ , محتويات نطفه
-
واژههای همآوا
-
مه
واژگان مترادف و متضاد
قمر، ماه ≠ خور، خورشید
-
مه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماغ، مزوا، میغ، نزم ۲. بزرگتر ≠ که، کوچکتر
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) مخفف ماه .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ په . ] 1 - حرف نفی به معنای «نه ». 2 - نشانة دعای منفی که قدما به کار می بردند.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِ.) بخاری است که گاهی در هوای مرطوب تولید می شود و در فضا پراکنده می گردد.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (ص .) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ فر. ] (اِ.) پنجمین ماه از سال میلادی .
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ ] (اِ) به هندی عسل است . (مخزن الادویه ).
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م َ ] (اِ) قلم و کلک . (برهان ). قلم و خامه و کلک . (ناظم الاطباء). || تل ریگ . (برهان ). تل ریگ و توده ٔ ریگ . (ناظم الاطباء) : شمس رخشان که کشور آرایدتا نبوسد ستانه ٔ در تونتواند که کشور آرایدچو مه و کوهسار کشور تو.سوزنی .