کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجنون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجنون کردن
مترادف و متضاد
۱. دیوانه کردن، به جنون کشاندن
۲. شیدا کردن، شیفته کردن، شوریده کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجنون کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیوانه کردن، به جنون کشاندن ۲. شیدا کردن، شیفته کردن، شوریده کردن
-
واژههای مشابه
-
مَجْنُونٌ
فرهنگ واژگان قرآن
فردي که جن در او حلول کرده ، و با زبان آن جن حرف ميزند
-
مجنون شدن
واژگان مترادف و متضاد
دیوانهشدن، خرد باختن، مخبط شدن، شیدا شدن ≠ عاقل شدن
-
ده مجنون
لغتنامه دهخدا
ده مجنون . [ دِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در یک هزارگزی باختر کرمانشاه . سکنه ٔ آن 450 تن .آب آن از دو رشته قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زاب مجنون
لغتنامه دهخدا
زاب مجنون .[ ب ِ م َ ] (اِخ ) نام قطعه ٔ اخیر زاب اعلی است که ازموصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار تند است . (از معجم البلدان ج 4 ص 364). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 215 شود.
-
مجنون صفت
لغتنامه دهخدا
مجنون صفت . [ م َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون مجنون . مانند مجنون : مجنون صفت اوفتاد سرمست در سلسله مانده پای تا دست . نظامی .بلبل ز درخت سر کشیده مجنون صفت آه برکشیده . نظامی .و رجوع به مجنون شود.
-
باغ مجنون
لغتنامه دهخدا
باغ مجنون . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30 هزارگزی شمال نورآباد و 21 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر و دارای 50 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه سار تأمین م...
-
بید مجنون
لغتنامه دهخدا
بید مجنون . [ دِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از درخت بید که شاخه های آن سرنگون است . (ناظم الاطباء). بیدموله . بیدناز. قسمی بید که شاخهای بسوی زمین آویخته دارد. و در نواحی خشک و استپی ایران بهم رسد. (از یادداشت مؤلف ). نوعی از بید است که برگه...
-
حناء مجنون
لغتنامه دهخدا
حناء مجنون . [ ح َن ْ نا ءِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وسمه است . وسمه و رنگ . (ناظم الاطباء).
-
حنای مجنون
لغتنامه دهخدا
حنای مجنون . [ ح َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وسمه را گویند و آن برگی است که زنان جوشانند و به ابرو نهند و مردان بدان ریش رنگ کنندو بعربی ورق النیل خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
لیلی و مجنون
فرهنگ فارسی معین
(لِ یُ مَ) 1 - (اِ.) نام یکی از گوشه های همایون در موسیقی . 2 - (اِخ .) نام دو تن از عشاق تاریخ .
-
لیلی و مجنون
فرهنگ گنجواژه
عاشق و معشوق.
-
رند و عاشق و مجنون
فرهنگ گنجواژه
عاشق رند.