کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجلی
/mojallā/
معنی
روشن؛ منور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojallā روشن؛ منور.
-
مجلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojalli ۱. جلادهنده.۲. آشکارکننده.۳. اسبی که در مسابقه از اسبهای دیگر پیش بیفتد.
-
مجلی
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ لْ لا) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جلا داده شده . 2 - آشکار کرده شده .
-
مجلی
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ لّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) جلا دهنده . 2 - آشکار کننده . 3 - (اِ.) اسب اول که از همة اسبان در مسابقه پیش افتد.
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م َ لا ] (ع اِ) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م َ لا ] (ع اِ) پیش سر موی ریخته . ج ، مجالی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست . (از اقرب الموارد). || جای زدودن و روشن وآشکار کردن . (آنندراج ) (غیاث ). || جلوه گاه . محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط...
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م َ لی ی ] (اِخ ) رجوع به ابن جمیع ابوالمعالی مجلی شود.
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده . || آزاد شده از غم . || رهاشده و نجات یافته . (ناظم الاطباء).
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م ُ ج َل ْ لا] (ع ص ) جلا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). زدوده شده و صیقل شده . (ناظم الاطباء). || روشن و آشکار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). واضح و هویدا گشته . || صاف و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء).
-
مجلی
لغتنامه دهخدا
مجلی . [ م ُ ج َل ْ لی ] (ع ص ) روشن کننده . (آنندراج ) (غیاث ). کسی و یا چیزی که روشن و هویدامی کند و آشکار می نماید. || زداینده و جلا دهنده . (ناظم الاطباء). || تیز نگرنده مانند عقابی که می نگرد شکار خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خبر...
-
جستوجو در متن
-
مجالی
لغتنامه دهخدا
مجالی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجلی [ م َ لا ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [ م َلا ] شود. || ج ِ مجلی [ م َ لا ] صیغه ٔ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). || جاهای جلوه . (غیاث ) (آنندراج ...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) ابن جمیع مجلی . رجوع به ابن جمیع ابوالمعالی ... شود.
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) مجلی بن جمیع. رجوع به ابن جمیع ابوالمعالی شود.
-
استجلاء
لغتنامه دهخدا
استجلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دیدن . || طلب ظهور امری کردن . || روشن و مجلی ساختن . (غیاث ).