کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجلس نویسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساز مجلس
لغتنامه دهخدا
ساز مجلس . [ زِ م َ ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلات و ظروف مجلس میگساری . آلات شرابخانه . ساز شراب . سرویس میگساری به اصطلاح امروزی : [ در شرابخانه ] چندان طرایف سازهای مجلس بزم دید همه مرصع... پس آنچه ساز مجلس بود زرین و سیمین در صندوقی نهاد. (سم...
-
مجلس انگیختن
لغتنامه دهخدا
مجلس انگیختن . [ م َ ل ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مجلس آراستن . بساط عیش و طرب گستردن : هر کجا با یاد آن لب مجلسی انگیختندمی پرستان ، می به کف ازهر طرف درریختند. کمال خجندی (از آنندراج ).و رجوع به مجلس و مجلس آراستن شود.
-
مجلس داشتن
لغتنامه دهخدا
مجلس داشتن . [ م َ ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) وعظ گفتن . موعظه کردن . مجلس گفتن : و نیز گویند که در بنی اسرائیل سخط قحطافتاد و خلق در ماندند یوشع بر منبر آمد و مجلس داشت . (قصص الانبیاء چ شهشهانی ص 130). تا روزی مجلس می داشت ، در دل موسی بگردید که مرا علم ...
-
مجلس ساختن
لغتنامه دهخدا
مجلس ساختن . [ م َ ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) مجلس ترتیب دادن . تشکیل دادن ضیافت و میهمانی : و مجلسی ساخته بودند که کس مانند آن یاد نداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276).ز لطف طبع جز آوازه را طلب نکنی به وقت ساختن مجلس و نهادن خوان . امیرمعزی (از آنندراج ).نس...
-
مجلس سنا
لغتنامه دهخدا
مجلس سنا. [ م َ ل ِ س ِ س ِ ] (اِخ ) دومین مجلس قانونگذاری ایران که طبق اصل های 43، 44، 45 قانون اساسی تشکیل می شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). اولین مجلس سنا در تاریخ بیستم بهمن ماه 1328 مرکب از شصت نفر که سی نفر انتخابی از طرف مل...
-
مجلس شوری
لغتنامه دهخدا
مجلس شوری . [ م َ ل ِ س ِ را ] (اِخ ) مرادف مجلس شورای ملی و ملخص آن اصطلاح است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). و رجوع به مجلس شورای ملی شود.
-
مجلس کردن
لغتنامه دهخدا
مجلس کردن . [ م َ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انجمن کردن و گفتگو نمودن و مشاوره و مذاکره کردن . (ناظم الاطباء). جلسه کردن .مجلس تشکیل دادن . فراهم آمدن مشاوره و مصلحتی را : حاجب مجلسی کرد و بو سهل حمدوی و سوری و تنی چند دیگر که آنجای بودند با وی خالی بنش...
-
مجلس گفتن
لغتنامه دهخدا
مجلس گفتن . [ م َ ل ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از وعظ گفتن . (آنندراج ). وعظ کردن . موعظه کردن در مسجد و جز آن و بیشتر بر منبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجلس داشتن : در این خانقاه نزول کرده است و مجلس می گوید و این مردمان به مجلس او رغبت می نما...
-
مجلس نهادن
لغتنامه دهخدا
مجلس نهادن . [ م َ ل ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مجلس ساختن . مجلس آراستن : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز و شراب پیش نهاده رده رده . شاکر بخاری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).در خانه و در خیمه چو در شهر و چو در راه هرگه که نهی مجلس و هر گه که نهی...
-
مجلس آرا
لغتنامه دهخدا
مجلس آرا. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آرای . مجلس آراینده . آن که با سخنان مطبوع حضار را خوش و سرگرم کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که مایه ٔ آرایش مجالس و محافل باشد. آن که وجودش مجلس را مزین سازد. زینت بخش مجلس : دریغ آن بر و کتف و بالای اوی ...
-
مجلس آرای
لغتنامه دهخدا
مجلس آرای . [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آرا : همه دشت با باده و نای بودبه هر کنج صد مجلس آرای بود. فردوسی .بپرسیدکای مجلس آرای مردکه بود اندر این مجلست پایمرد. سعدی (بوستان ).و رجوع به مجلس آرا شود. || (اِ مرکب ) شراب و شمع افروخته . مجلس افروز. (ناظ...
-
مجلس آرایی
لغتنامه دهخدا
مجلس آرایی . [ م َ ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل مجلس آرا. با سخنان مطبوع حضار را خوش کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آراستن مجلس با رفتار و وجود خویش . و رجوع به مجلس آرا شود.
-
مجلس آشو
لغتنامه دهخدا
مجلس آشو. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آشوب . مجلس آشوبنده . آن که مجلس را بیاشوبد : ز باغ عافیت بویی ندارم که دل گم گشت و دلجویی ندارم نسازم مجلسی کز سایه ٔ خویش همانا مجلس آشویی ندارم .خاقانی .
-
مجلس افروز
لغتنامه دهخدا
مجلس افروز. [ م َ ل ِ اَ ] (نف مرکب )مجلس افروزنده . که مجلس را بیفروزد. که مجلس را روشن کند. که محفل رابه وجود خود منور کند : به آیین جهانداران یکی روزبه مجلس بود شاه مجلس افروز. نظامی .به دست آن بتان مجلس افروزسپهر انگشتری می باخت تا روز. نظامی .ز ...
-
مجلس افروزی
لغتنامه دهخدا
مجلس افروزی . [ م َ ل ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل مجلس افروز.افروختن و روشن کردن مجلس به وجود خویش . مجلس را افروختن . با قدوم خویش مجلس را روشن کردن : گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمعپس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص...