کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجلس
/majles/
معنی
۱. محل نشستن مردم؛ جای نشستن.
۲. مکانی که در آن عدهای به منظوری خاص گرد هم میآیند.
۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانونگذاری جمع میشوند.
۴. نمایندگان مردم؛ پارلمان.
۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان میشود.
۶. هریک از پردههای یک نمایش.
۷. حضرت؛ پیشگاه؛ محضر.
〈 مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین.
〈 مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انجمن، پارلمان، جرگه، جلسه، حله، کنگره، لجنه، مجمع، محفل، معشر، نشست
۲. مجلسگاه، نشستگاه، جاینشستن
۳. مجمع درس، مجمع وعظ
۴. محضر، حضرت، پیشگاه
۵. پرده (نمایشگر رویدادیمهم)
برابر فارسی
انجمن، انجم نگاه، نشست گاه
دیکشنری
chamber, congress, hustings, meeting, ure _
-
جستوجوی دقیق
-
مجلس
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجمن، پارلمان، جرگه، جلسه، حله، کنگره، لجنه، مجمع، محفل، معشر، نشست ۲. مجلسگاه، نشستگاه، جاینشستن ۳. مجمع درس، مجمع وعظ ۴. محضر، حضرت، پیشگاه ۵. پرده (نمایشگر رویدادیمهم)
-
مجلس
فرهنگ واژههای سره
انجمن، انجم نگاه، نشست گاه
-
مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجالس] majles ۱. محل نشستن مردم؛ جای نشستن.۲. مکانی که در آن عدهای به منظوری خاص گرد هم میآیند.۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانونگذاری جمع میشوند.۴. نمایندگان مردم؛ پارلمان.۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان...
-
مجلس
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل نشستن . 2 - محل اجتماع برای مشاوره و گفتگو. 3 - جلسه ، نشست . 4 - بار، دفعه . ؛~ شورا نهادی متشکل از نمایندگان مردم جهت قانون گذاری . ؛ ~ خبرگان نهادی متشکل از نمایندگان انتخابی جهت تعیین رهبر یا شورای رهبری . ؛ ~ ...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل َ ] (ع مص ) نشستن . (المصادر زوزنی ). نشستن . جلوس . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ).
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شو...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) کسی که سبب می گردد نشستن را. (ناظم الاطباء).
-
مجلس
دیکشنری عربی به فارسی
مقام يا وظيفه صدارت عظمي , مقام وزارت دارايي , دفتر مهردار سلطنتي , انجمن , مشاوره , شورا , مجلس , کنکاشگاه
-
مجلس
دیکشنری فارسی به عربی
برلمان , جلسة , کونجرس , مجلس , مجلس تشريعي , مشهد
-
واژههای مشابه
-
parliament, parlement (fr.)
مجلس 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] مجمع نمایندگان که وظیفۀ قانونگذاری را در کشور بر عهده دارد
-
tableau 2
مجلس 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] در ساختار غیرارسطویی و خطی، بخشی از نمایش که با تغییر آرایه و موقعیت، بدون در نظر گرفتن توالی زمانی و مکانی، همراه است
-
parliamentarism
مجلسمحوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظام مبتنی بر قانون اساسی که در آن قانونگذاری و رهبری کشور بر عهدۀ مجلس باشد
-
نقل مجلس
لغتنامه دهخدا
نقل مجلس . [ ن ُ ل ِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آجیل و تنقلی که در مجلس مهمانی و شب نشینی صرف کنند. شب چره : به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است . ؟ || مشهور و مذکور مجلس . (آنندراج ). سخنی که مورد بحث و مایه ٔ سرگ...
-
مجلس شورا
فرهنگ واژههای سره
سکالش گاه، سگالش گاه