کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجزا
/mojazzā/
معنی
۱. سواکردهشده؛ جداشده.
۲. تجزیهشده؛ جزءجزءشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جدا، جداگانه، سوا، علیحده
دیکشنری
aloof, detached, discrete, distinct, divided, free-standing, individual, lonely, secluded, separate, several, single, parted, sequestered
-
جستوجوی دقیق
-
مجزا
واژگان مترادف و متضاد
جدا، جداگانه، سوا، علیحده
-
مجزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی:مجزَّٲ] mojazzā ۱. سواکردهشده؛ جداشده.۲. تجزیهشده؛ جزءجزءشده.
-
مجزا
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ زّ) [ ع . ] (اِمف .) جدا شده ، تجزیه شده .
-
مجزا
لغتنامه دهخدا
مجزا. [ م ُ ج َزز ] (ع ص ) پاره پاره کرده شده و جزوجزو و علی حده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). جزٔجزٔشده و جداشده . (ناظم الاطباء). تجزیه شده .این کلمه هم مانند «مبرا» به الف باید نوشته شود نه به یاء زیرا الف آن در اصل همزه بوده است . بنابراین نوشتن...
-
مجزا
دیکشنری فارسی به عربی
علي حدة , مجرد , منفصل
-
واژههای مشابه
-
مجزا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدا کردن، سوا کردن ۲. جداجدا کردن، جزءجزء کردن
-
isolated drag
پَسار مجزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پَسار جسم مورد نظر بهصورت مجزا پیش از آنکه در هواگَرد نصب شده باشد
-
مجزا ومنفرد
دیکشنری فارسی به عربی
وحيد
-
مجزا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جزيرة , خصص
-
isolated double bonds
پیوندهای دوگانۀ مجزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] پیوندهای دوگانهای که فاصلۀ بین کربنهای حامل آنها بیش از یک پیوند ساده است
-
واژههای همآوا
-
مجذع
لغتنامه دهخدا
مجذع . [ م ُ ذَ / م ُ ج َذْ ذَ ] (ع ص ) بی اصل هر چیز و بی ثبات . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بی اصل و بی ثبات از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجذع
لغتنامه دهخدا
مجذع . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) به زندان کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || ستور جذع گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به جَذَع شود.
-
مجزء
لغتنامه دهخدا
مجزء. [ م َ زَءْ / م َ زَءْ ] (ع مص ) (از «ج زء») بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن . مجزاءة [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ اجزأت عنک مجزءفلان و کذا اجزأت عنک مجزاءة فلان . (ناظم ...