کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مجروح رخسار
لغتنامه دهخدا
مجروح رخسار. [ م َ رُ ] (ص مرکب ) چهره خراشیده : خاقانی و درد نهان خون دل از دیده چکان و ز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده .خاقانی .
-
مجروح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جرح , مزق
-
casualty2
کشته و مجروح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری، حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] فرد یا افرادی که در تصادفات رانندگی مجروح یا کشته میشوند
-
جستوجو در متن
-
injuredly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح
-
penicillated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح شدن
-
rebeller
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح
-
زخم و زیلی
لهجه و گویش تهرانی
مجروح
-
زخم و زیله
فرهنگ گنجواژه
مجروح.
-
زخم و زیلی
فرهنگ گنجواژه
مجروح.
-
خستنی
لغتنامه دهخدا
خستنی . [ خ َ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل خستن . قابل مجروح کردن و مجروح شدن .
-
injured party
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حزب مجروح
-
قریح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قَرحَی] [قدیمی] qarih مجروح؛ زخمی.
-
زخم و زیل
فرهنگ گنجواژه
جراحت زیاد، مجروح.
-
خونین و مالین
فرهنگ گنجواژه
زخمی، مجروح.
-
جریح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) مجروح .