کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجروح
/majruh/
معنی
۱. زخمشده؛ زخمی؛ زخمدار.
۲. (صفت) [مجاز] آزرده؛ رنجیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزرده، افگار، جریحهدار، ریش، خسته، ریش، زخمدار، زخمناک، زخمی، آسیبدیده، زخمخورده، فگار، مصدوم ≠ سالم
۲. ناعادل ≠ عادل
برابر فارسی
زخمی، افگار
دیکشنری
ulcerous
-
جستوجوی دقیق
-
مجروح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزرده، افگار، جریحهدار، ریش، خسته، ریش، زخمدار، زخمناک، زخمی، آسیبدیده، زخمخورده، فگار، مصدوم ≠ سالم ۲. ناعادل ≠ عادل
-
مجروح
فرهنگ واژههای سره
زخمی، افگار
-
مجروح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] majruh ۱. زخمشده؛ زخمی؛ زخمدار.۲. (صفت) [مجاز] آزرده؛ رنجیده.
-
مجروح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) زخمی ، زخم خورده .
-
مجروح
لغتنامه دهخدا
مجروح . [ م َ ] (اِخ ) شیخ غلام سعدبن شیخ فضل اﷲ از شعرای هندوستان و از مردم جاجموی کانپور بود. وی شاگرد ملتمس جهان آبادی بوده است . به زبان فارسی و اردو دیوان دارد. از اوست :به حسرت سوخت رنگ لعل تو یاقوت کانی راپشیمان ساخت ابروی تو تیغ اصفهانی را.و ...
-
مجروح
لغتنامه دهخدا
مجروح . [ م َ ] (اِخ ) عصمةاﷲخان بن مولوی عبدالقادرخان از شعرای هندوستان و از مردم بنارس بود. از اوست :ستارگان فلک راست اضطراب عظیم گمان برم که در گوش یار می جنبد.و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران شود.
-
مجروح
لغتنامه دهخدا
مجروح . [ م َ ] (ع ص ) خسته . (آنندراج ). خسته . زخم دار. زخم کرده شده . افکارشده . (ناظم الاطباء). جریح . مکلوم . افگار. فگار. جراحت برداشته . زخم دیده . زخمی شده . زخمی (به اصطلاح امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : احمد گفت روی ندارد مجروح به جن...
-
واژههای مشابه
-
wounded in action, WIA
مجروح جنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فردی که براثر عوامل بیرونی، مانند ترکش بمب و خمپاره، در میدان رزم، و نه در اقدامات تروریستی، مجروح شود
-
مجروح شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن ۲. جریحهدار شدن، فگار شدن
-
مجروح کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمی کردن، زخم زدن، زخمدار کردن ۲. جریحهدار کردن، فگار کردن ۳. آزردن، آزردهخاطر کردن ۴. آسیب رساندن، صدمهزدن ≠ التیام بخشیدن
-
مجروح شدن
لغتنامه دهخدا
مجروح شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خسته شدن . جراحت دیدن . زخم برداشتن . زخمی شدن : خوارزمشاه مجروح شده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. (گلستان )...
-
مجروح کردن
لغتنامه دهخدا
مجروح کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته کردن . زخم زدن . زخمی کردن : جنازه ٔ تو ندانم کدام حادثه بودکه دیده ها همه مصقول کرد و رخ مجروح . کسائی .گر ز سقف خانه چوبی بشکندبر تو افتدسخت مجروحت کند. مولوی .خلقی به ...
-
مجروح گردانیدن
لغتنامه دهخدا
مجروح گردانیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مجروح کردن : زاهدی ... دو نخجیر دید که ... به سرو، یکدیگر را مجروح گردانیده ... روباهی خون ایشان می خورد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مجروح کردن شود.
-
مجروح گردیدن
لغتنامه دهخدا
مجروح گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مجروح شدن : هر که او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ موش گرد آید بر او، تا کار او زیبا کند. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 25).و رجوع به مجروح شدن شود.