کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کهکشان
واژگان مترادف و متضاد
مجره
-
کهکشان
دیکشنری فارسی به عربی
مجرة
-
جاده شیری
دیکشنری فارسی به عربی
مجرة
-
راهشیری
واژگان مترادف و متضاد
کهکشان، مجره
-
کاهنگان
لغتنامه دهخدا
کاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
-
رود کهکشان
لغتنامه دهخدا
رود کهکشان . [ دِ ک َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سفیدیی است که در آسمان از کواکب سحابی در شب نمایان باشد و به عربی مجره گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به مجره و کهکشان شود.
-
اشتر
لغتنامه دهخدا
اشتر. [ اُ ت ُ ] (اِخ ) بر مجره چند ستاره بود پس از نسر طائر بر صورت شتری و کف الخضیب بر کوهان آن بود. بعد از ردف یا ذنب الدجاجة، بر مجره چند ستاره در روشنی بیکدیگر نزدیک برمی آیند بر صورت شتری و عوام آنرا اشتر خوانند. از آن ستارگان یکی که در پیش می ...
-
پیش چرمه
لغتنامه دهخدا
پیش چرمه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیش آهنگ ؟ یا اسپ سپیدزیور پیش آهنگ ؟ : دم گرگ چون پیش چرمه ستوری مجره همیدون چون سیمین سطبلی .منوچهری .
-
سطبل
لغتنامه دهخدا
سطبل . [ س ِ طَ ] (معرب ، اِ) اسطبل : دم گرگ چون پیسه چرمه ، ستوری مجره همیدون چو سیمین سطبلی .منوچهری .
-
نعائم
لغتنامه دهخدا
نعائم . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ . رجوع به نعامة شود. || (اِخ ) نعام . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نام منزل بیستم از منازل قمر وآن چهار ستاره است به شکل مربع در برج قوس که به زحل نسبتی دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ص...
-
کاهکش
لغتنامه دهخدا
کاهکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ کاه . کسی که کاه حمل میکند. (یادداشت مؤلف ). || به کنایت ، کاهکشان یا کهکشان است : از فلک و راه مجره اش مرنج کاهکشی را به یکی جو مسنج . نظامی .رجوع به کاهکشان و کهکشان شود.
-
مورحرص
لغتنامه دهخدا
مورحرص . [ ح ِ ] (ص مرکب ) حریص همانند مور. با آزمندی مور. آزمند مانند مور. حریص : آن مورحرصان مارسیرت حبات حیات آثار قوم به هر راه تا به مجره می جستند. (نفثةالمصدور).
-
کاهکشان
لغتنامه دهخدا
کاهکشان . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) کشاننده ٔ کاه . کشنده ٔ کاه .در حال کشیدن کاه . || (اِ مرکب ) مجره . هندوان راه بهشت خوانند و پارسیان راه کاهکشان و آن ازجمله شدن بسیار ستارگان است از قبیل ستارگان ابری واین جمله بتقریب بر دایره ٔ بزرگ است ...
-
گاهنگان
لغتنامه دهخدا
گاهنگان . [ هَِ ] (اِ) کاهکشان و آن چیزی باشد سفید که شبها در آسمان نماید به عربی مجره خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : جمال لعل وش خواجه در عماری سیم چنانکه ماه رود در طریق گاهنگان . حکیم زجاجی (از شعوری ).ظاهراً مصحف کهکشان است . (برهان قاطع چ معین ).
-
آسمان دره
لغتنامه دهخدا
آسمان دره . [ س ْ / س ِ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کاهکشان . کهکشان . مجرّه . اُم ُّالسماء. راه مکه .راه حاجیان . شرج . شرج السماء. (السامی ) : بکوچه ای که رَوی با کف گهرافشان چو آسمان دره سازی ز بس گهرباری . منجیک (از جهانگیری ).سمند از ...