کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجره
/majarre/
معنی
= کهکشان
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
راهشیری، کهکشان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجره
واژگان مترادف و متضاد
راهشیری، کهکشان
-
مجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجرَّة] (نجوم) [قدیمی] majarre = کهکشان
-
مجره
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ رَّ) [ ع . مجرة ] (اِ.) کهکشان .
-
مجره
لغتنامه دهخدا
مجره . [ م َ ج َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان اندبیل است که در بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع است و 545 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
مجره
لغتنامه دهخدا
مجره . [ م َ ج َرْ رَ ] (ع اِ) راه کهکشان . (دهار). آسمان دره و راه کهکشان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده می شود.(غیاث ). ام السماء. شرج السماء. کاهکشان . راه مکه . راه حاجیان . (یادداشت...
-
مجره
لغتنامه دهخدا
مجره . [ م ُ ج َرْ رِه ْ ] (ع ص ) آشکارکننده کاری را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشکارکننده و ظاهرکننده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مجرة
لغتنامه دهخدا
مجرة. [ م َ ج َرْ رَ ] (ع اِ) رجوع به مجره شود.
-
مجرة
لغتنامه دهخدا
مجرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) گوسپند لاغر. (منتهی الارب ). گوسپند لاغر و نیز گوسپندی که بواسطه ٔ بارداری شکم وی کلان گشته ولاغر گردد و نتواند برخیزد. (ناظم الاطباء). گوسپندی که از بزرگی بار شکم لاغر گردد. (از اقرب الموارد).
-
مجرة
دیکشنری عربی به فارسی
کهکشان , جاده شيري
-
مِجره،مجری
لهجه و گویش تهرانی
جعبه جواهر و لوازم آرایش و پول
-
واژههای همآوا
-
مجرح
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - زخم زده ، زخمی کرده . 2 - کسی که شهادتش رد شده . 3 - قسمی از نقش بریدگی بر کنار دریاچه .
-
مجرح
لغتنامه دهخدا
مجرح . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) شهادت ردکرده شده . (فرهنگ نظام ). || بسیار زخمی کرده شده . (فرهنگ نظام ). || (اِ) قسمی از نقش بریدگی بر کنار پارچه . (فرهنگ نظام ) : التفات ار به مجرح نکند دارایی پادشاهی است چو دارا ز گدا دارد عار.نظام قاری (دیوان البس...
-
مجرح
لغتنامه دهخدا
مجرح . [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) خسته کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که به شدت و سختی مجروح می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).