کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجدب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجدب
/mojdeb/
معنی
خشک و بیگیاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojdeb خشک و بیگیاه.
-
مجدب
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ یا جَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) خشک و بی گیاه گردیده .
-
مجدب
لغتنامه دهخدا
مجدب . [ م ُ دِ ] (ع ص ) آن که زمین را خشک بی نبات یابد. (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوم قحطرسیده و باقحط. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنگدست ازقلت و کمیابی آذوقه . (ناظم الاطباء). || زمین خشک ...
-
جستوجو در متن
-
ناحس
لغتنامه دهخدا
ناحس . [ ح ِ ] (ع ص ) سال قحط. (آنندراج ). عام ناحس ؛ سال قحط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مجدب . (المنجد). ج ، نواحس .
-
نحیس
لغتنامه دهخدا
نحیس . [ ن َ ] (ع ص ) ناحس . نحس . (اقرب الموارد). بانحوست . (اقرب الموارد). || عام ُ نحیس ؛ سال قحط. (ناظم الاطباء). مجدب . (اقرب الموارد). رجوع به ناحس و نحس شود.