کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجتری
/mojtari/
معنی
باجرئت؛ دلیر؛ گستاخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجتری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مجترِئ] [قدیمی] mojtari باجرئت؛ دلیر؛ گستاخ.
-
مجتری
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - محرک به اقدام کاری . 2 - گستاخ .
-
مجتری
لغتنامه دهخدا
مجتری ٔ. [ م ُ ت َ رِءْ ] (ع ص ) دلیر گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دلیر و باجرأت . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عکب
لغتنامه دهخدا
عکب . [ ع ِ ک َب ب ] (اِخ ) ابن اسدبن حارث بن عتیک . جدی است جاهلی . و عمروبن اشرف بن مجتری عکبی از نسل اوست .(از الاعلام زرکلی به نقل از اللباب و تاج العروس ).
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...