کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجاورت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجاورت کردن
لغتنامه دهخدا
مجاورت کردن .[ م ُ وَ / وِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقیم شدن . اقامت گزیدن . بسر بردن : روزها بر سر خاکش مجاورت کردم . (گلستان ). و رجوع به مجاورت و مجاورة شود.
-
واژههای مشابه
-
adjacency matrix
ماتریس مجاورت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک گراف، ماتریسی مربعی که سطرها و ستونهای آن متناظر با رأسهای گرافاند و درایۀ (i, j)اُم آن برابر 1 است هرگاه یالی بین رأس i اُم و j اُم موجود باشد و در غیر این صورت صفر است
-
law of contiguity
قانون مجاورت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نظریهای که براساس آن چنانچه محرک و پاسخ در یک زمان و مکان رخ دهند، ارائۀ بعدی محرک برانگیزندۀ پاسخ خواهد بود
-
در مجاورت بودن
دیکشنری فارسی به عربی
موصل
-
معاشرت و مجاورت
فرهنگ گنجواژه
همدمی.
-
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
دیکشنری فارسی به عربی
محفز
-
جستوجو در متن
-
join
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
-
موصل
دیکشنری عربی به فارسی
متصل کردن , پيوستن , پيوند زدن , ازدواج کردن , گراييدن , متحد کردن , در مجاورت بودن
-
joining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
-
joins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
-
تراصف
دیکشنری عربی به فارسی
پهلوي هم گذاري , مجاورت , صف , تنظيم کردن , مرتب کردن , اماده ومجهز کردن , ترتيب جاي بازيکنان فوتبال , طرز قرار گيري
-
تصالح کردن
لغتنامه دهخدا
تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشتی کردن : چون ... از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت نماند ایشان را گفت ... (تاریخ قم ص 255).
-
dust explosion
انفجار غباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] انفجار حاصل از غبار ذرات قابلاشتعال در هنگام آسیاب کردن آرد یا شکر یا خشک کردن پاششی شیر و قهوۀ فوری در مجاورت منبع آتش