کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجانبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجانبت
/mojānebat/
معنی
دوری گزیدن؛ دوری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجانبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجانَبة] [قدیمی] mojānebat دوری گزیدن؛ دوری کردن.
-
مجانبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ بَ) [ ع . مجانبة ] (مص ل .) 1 - دوری گزیدن . 2 - هم پهلو شدن .
-
مجانبت
لغتنامه دهخدا
مجانبت . [ م ُ ن َ / ن ِ ب َ ] (ع مص ) از چیزی دور شدن و از کاری یکسو شدن . (از غیاث ). از چیزی به یکسو شدن . دورشدن پرهیزیدن . احتراز. اجتناب . کناره گیری کردن . پرهیز کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ونهی که بر مجانبت از سه فعل نکوهیده مشتمل پو...
-
واژههای همآوا
-
مجانبة
لغتنامه دهخدا
مجانبة. [ م ُ ن َ ب َ ] (ع مص ) هم پهلوی چیزی گشتن . جِناب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور شدن از چیزی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جناف
لغتنامه دهخدا
جناف . [ ج ِ ] (ع مص ) مجانفة. (اقرب الموارد). مجانبت : لج فی جناف قبیح ، ستیزه کرد در مجانبت اهل خود. (منتهی الارب ). رجوع به مجانفة شود.
-
معارزة
لغتنامه دهخدا
معارزة. [ م ُ رَ زَ ] (ع مص ) همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت ، مجانبت . مخالفت . مغاضبت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گرفته و ترنجیده شدن . (من...
-
ارفاق
لغتنامه دهخدا
ارفاق . [ اِ ] (ع مص ) سود رسانیدن کسی را. (منتهی الأرب ). منفعت رسانیدن . (زوزنی ). فائده رسانیدن . || نرمی کردن با کسی . (منتهی الأرب ) (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و مهاوَنه : در باب ارفاق و مجانبت از ارهاق او وصیت رفته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص...
-
خاموشی گزیدن
لغتنامه دهخدا
خاموشی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت را بر سخن گفتن ترجیح دادن : کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش . (گلستان...
-
دوری کردن
لغتنامه دهخدا
دوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری نمودن . حذر کردن و نفرت نمودن . (ناظم الاطباء). اجتناب ورزیدن . دوری گزیدن . اجتناب . تجنب . مجانبت . (یادداشت مؤلف ) : کسی کز خدمتت دوری کند هیچ بر او دشمن شود گردون گردا. عسجدی .زبان گر به گرمی صبوری کندز دور...
-
دوری گزیدن
لغتنامه دهخدا
دوری گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) طمس . تغرب . طلب . (منتهی الارب ). دوری کردن . دوری نمودن . جدایی خواستن . دوری جستن . اجتناب ورزیدن . تجنب . مجانبت . (از یادداشت مؤلف ): معاقرة؛ دوری گزیدن از همدیگر. (منتهی الارب ) : چو دوری گزیند ز کردار زشت بی...
-
ایتلاف
لغتنامه دهخدا
ایتلاف . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتلاف . سازواری نمودن . (آنندراج ). مجتمع گردیدن و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر آمیختگی گرفتن . (غیاث اللغات ). مجتمع گردیدن . (از اقرب الموارد). با همدیگر الفت گرفتن و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) : چون مس...
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع اِمص ) به زاد برآمدگی . (السامی ) (برهان ). بلند سالی . (برهان ). کلان سالی . پیری . (غیاث اللغات ). مقابل صغر.- کبر سن ؛ کلانی و کلانسالی . پیری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سالخوردگی . (فرهنگ رازی ). بلندسالی . فزونی سال . (ناظ...
-
رزانت
لغتنامه دهخدا
رزانت . [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) رزانة. آهستگی و گرانباری و سنگینی . (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر). آهستگی . (از کشاف زمخشری ). سنگینی . آهستگی . (فرهنگ فارسی معین ). || آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی...