کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجارات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجارات
/mojārāt/
معنی
۱. با هم رفتن؛ همقدم شدن.
۲. با یکدیگر برابری کردن.
۳. با یکدیگر سخن گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجاراة] ‹مجارا› [قدیمی] mojārāt ۱. با هم رفتن؛ همقدم شدن.۲. با یکدیگر برابری کردن.۳. با یکدیگر سخن گفتن.
-
مجارات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مجاراة ] (مص ل .) 1 - با هم رفتن . 2 - با هم برابری کردن . 3 - با یکدیگر سخن گفتن .
-
مجارات
لغتنامه دهخدا
مجارات . [ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگرمناظره کردن . با هم سخن گفتن : میان هر دورسول در منازعت و مراجعت سخن و حوالت ایشان به یکدیگر در آن جنایت مجارات بسیار رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 332). || رقابت کردن . با هم برابری کردن : مرو دارالملک سلطا...
-
واژههای مشابه
-
مجارات کردن
لغتنامه دهخدا
مجارات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابری کردن . رقابت کردن . هماوردی کردن : به نوک کلک گهر را جگر همی سفتن به گام صیت مجارات با صبا کردن .کمال الدین اسماعیل .
-
واژههای همآوا
-
مجاراة
لغتنامه دهخدا
مجاراة. [ م ُ ] (ع مص ) با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مناظره کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- مجاراة الخصم ؛ عبارت است از اینکه هنگام مجا...
-
جستوجو در متن
-
مواغدة
لغتنامه دهخدا
مواغدة. [ م ُ غ َ دَ ] (ع مص ) مصاحب کردن کسی را. || رفتن کسی با دیگری . (ناظم الاطباء). || مجارات در رفتن . با یکدیگر در رفتن مسابقه نهادن . (از اقرب الموارد). || گاه مواغده را در ناقه ٔ واحد استعمال کنند زیرا یک دست ویک پای او با هم می روند و دست و...
-
مجارا
لغتنامه دهخدا
مجارا. [ م ُ ] (از ع ، مص ) مخفف مجاراة (مجارات ) با هم رفتن . و رجوع به مجاراة شود. || با یکدیگر برابری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- خاک بر دهان مجارا برافکندن ؛ ترک کردن برابری با کسی . ترک رقابت کردن : کو عنصری که بشنود این شعرآبدارتا خاک...
-
مجاراة
لغتنامه دهخدا
مجاراة. [ م ُ ] (ع مص ) با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مناظره کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- مجاراة الخصم ؛ عبارت است از اینکه هنگام مجا...
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن طَراری یا طَرار معافی بن زکریابن یحیی بن حمیدبن حمادبن داود جریری . یکی از افاضل مائه ٔ چهارم و از اساتید انواع علوم و صناعات و خاصه فقه و حدیث و ادب . مولد او پنجشنبه ٔ هفتم رجب سال 303 یا 305 هَ . ق . وابوب...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل علوم و تک...