کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثیر
لغتنامه دهخدا
مثیر.[ م ُ ] (ع ص ) (از «ث ور») کسی که بر می انگیزاند و برمی آغالاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که شیار می کند زمین را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثارة شود. || بادی که دفع می کند ابر را و بلند می کند...
-
واژههای مشابه
-
مثير
دیکشنری عربی به فارسی
نمايشي , مهيج , برانگيزنده , خراش اور , دلخراش , سوزش اور , خشم اور , محرک , بخشم اورنده , ازارنده
-
مثير للجدل
دیکشنری عربی به فارسی
مباحثه اي , جدلي , جدال اميز , هم ستيز , هم ستيزگر , هم ستيزگرانه
-
مثير للشک
دیکشنری عربی به فارسی
بدگمان , ظنين , حاکي از بدگماني , مشکوک
-
مادة مثير للحساسية
دیکشنری عربی به فارسی
ماده اي که باعث حساسيت ميشود
-
عمل مسرحي مثير
دیکشنری عربی به فارسی
نمايش توام با موسيقي واواز که پاياني خوش داشته باشد , عشق خوش فرجام
-
واژههای همآوا
-
مسیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاده، راه، معبر ۲. خطسیر ۳. گذر، گذرگاه ۴. مدار
-
مصیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازگشت، رجعت ۲. عاقبت امر، پایان کار، فرجام کار ۳. باز گشتن ۴. گردیدن، گشتن ۵. رجوع کردن ۶. منتهی شدن ۷. انتقال یافتن
-
مسیر
فرهنگ واژههای سره
راه، گذرگاه ، روش
-
مسیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) رفتن ، روان شدن . 2 - (اِ.) محل عبور، جای رفت و آمد.
-
مصیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گردیدن ، گشتن . 2 - رجوع کردن ، بازگشتن . 3 - انتقال یافتن . 4 - منتهی شدن .
-
مصیر
لغتنامه دهخدا
مصیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
مصیر
لغتنامه دهخدا
مصیر. [ م َ ] (ع اِ) بازگشت گاه . (دهار). مآب . مرجع. برگشتگاه . بازگشتگاه . بازگشت جای . (یادداشت مؤلف ). جای بازگشت آب ، یا عام است . (منتهی الارب ). جای بازگشتن . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). || (اِمص ) بازگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت کار. ...