کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مثول
/mosul/
معنی
۱. به خدمت ایستادن.
۲. به حضور آمدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mosul ۱. به خدمت ایستادن.۲. به حضور آمدن.
-
مثول
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به حضور آمدن ، به خدمت ایستادن . 2 - تشبیه کردن . 3 - افتادن از موضع و جای خود. 4 - چسبیدن به زمین . 5 - بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران .
-
مثول
لغتنامه دهخدا
مثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت م...
-
واژههای همآوا
-
مسول
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) فریبنده و اغوا کننده .
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) اغواشده . فریب خورده . بیراه کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اغواکننده . فریبنده . بی راه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسه ٔ شیطان مسوّل ، و توهّم نفس اماره ٔ مخیل . (سندبادنامه ص 100).
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) هر مایعی که در آن حنظل تازه را اندازند تا تلخی وی برطرف گردد. (ناظم الاطباء). چیزی است که در وی حنظل ترنهند تا تلخی از وی رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ُ ] (ع مص ) جدا گردیدن آب از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) آنچه در سوختن به حد خاکستر نرسد. (مجمع الجوامع).
-
مسول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosavvel اغواکننده؛ فریبنده.
-
جستوجو در متن
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م َ ] (ع مص ) ایستادن و به خدمت ایستادن . || به زمین چسبیدن . مثول . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || از جای خود افتادن . مثول . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زایل شدن از موضع خود. (از ناظم الاطباء). || تشبیه ...
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست بدادی مثل کره ٔ توسن نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش . سعدی .- مثل اعلی ؛ نمونه ٔ عالی . نمونه ٔ بارز. ص...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ن...