کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثل شدن
لغتنامه دهخدا
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. مولوی .ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد. صائب (از آنندراج ).|| مورد م...
-
واژههای مشابه
-
مَثَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهايي نظير :مثل الفريقين کالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان .کلمه مثل به معناي وصف است ، ولي بيشتر در مثلهاي رايج در بين مردم استعمال ميشود و آن اين است که معنايي از معاني پوشيده و مخفي از ذهن شنونده را با ا...
-
مِثْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مانندِ - مثل ِ
-
مثل زدن
واژگان مترادف و متضاد
مثل آوردن، نمونه آوردن
-
تولید مثل
واژگان مترادف و متضاد
تناسل، زادوولد، زهوزا، زایش
-
تولید مثل
فرهنگ واژههای سره
زادور
-
مثل اینکه
فرهنگ واژههای سره
انگار که، گویا
-
مثل زدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ ثَ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - مطلبی را به عنوان مثل نقل کردن . 2 - چیزی را به صفتی شناختن (عموماً).
-
مثل آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) نقل کردن ، مثل زدن .
-
تأکید مثل
لغتنامه دهخدا
تأکید مثل . [ ت َءْ دِ م َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از جهات توصیف مسندالیه تأکید مثل است چون :«امس الدابر» و «نفحة واحدة» و مثل این شعر سعدی :آتش سوزان نکند با سپندآنچه کند دود دل مستمند.رجوع به هنجار گفتار نصراﷲ تقوی ص 44 و رجوع به تأکی...
-
مثل راندن
لغتنامه دهخدا
مثل راندن . [ م َ ث َ دَ ] (مص مرکب ) مثل آوردن . مثل زدن . مثل ذکر کردن . مثل نقل کردن : راند خواهم ز گفته هات مثل گفت خواهم ز کرده هات سمر. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 214).رجوع به مثل زدن شود.
-
مثل زدن
لغتنامه دهخدا
مثل زدن . [ م َ ث َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تمثل . داستان زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مطلبی را به عنوان مثل بیان کردن . مثل آوردن . مثل نقل کردن : مثل زنند که جوینده ٔ خطر بی حزم به آرزوی خطر در شود به چشم خطر. عنصری .مثل زنند که را سر بزرگ درد بزر...
-
مثل نهادن
لغتنامه دهخدا
مثل نهادن . [ م َ ث َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مانند کردن . تشبیه کردن : مه بکاهد کزودو هفته گذشت عمر را جز به مه مثل منهید.خاقانی .
-
مثل آوردن
لغتنامه دهخدا
مثل آوردن . [ م َ ث َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) مثل زدن . مثل ذکر کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن : تمثیل ،مثل آوردن . (منتهی الارب ). و رجوع به مثل زدن شود.