کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثل خوک رفتار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثل خوک رفتار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خنزير
-
واژههای مشابه
-
مَثَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهايي نظير :مثل الفريقين کالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان .کلمه مثل به معناي وصف است ، ولي بيشتر در مثلهاي رايج در بين مردم استعمال ميشود و آن اين است که معنايي از معاني پوشيده و مخفي از ذهن شنونده را با ا...
-
مِثْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مانندِ - مثل ِ
-
مثل زدن
واژگان مترادف و متضاد
مثل آوردن، نمونه آوردن
-
تولید مثل
واژگان مترادف و متضاد
تناسل، زادوولد، زهوزا، زایش
-
تولید مثل
فرهنگ واژههای سره
زادور
-
مثل اینکه
فرهنگ واژههای سره
انگار که، گویا
-
تأکید مثل
لغتنامه دهخدا
تأکید مثل . [ ت َءْ دِ م َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از جهات توصیف مسندالیه تأکید مثل است چون :«امس الدابر» و «نفحة واحدة» و مثل این شعر سعدی :آتش سوزان نکند با سپندآنچه کند دود دل مستمند.رجوع به هنجار گفتار نصراﷲ تقوی ص 44 و رجوع به تأکی...
-
مثل گشتن
لغتنامه دهخدا
مثل گشتن . [ م َ ث َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مَثَل ِ سایر شدن : و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت : «خذ من جذع مااعطاک » و این سخن مثل گشت در عرب . (مجمل التواریخ والقصص ص 174). || مشهور شدن . شهرت یافتن در صفتی : تویی کز نسل شاهان سرفرازی مث...
-
مثل زن
لغتنامه دهخدا
مثل زن . [ م َ ث َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه مثل زند. (آنندراج ). مثل زننده : مثل زن مثل زد که تخم بدی سرابش دهد آب نابخردی . باقر کاشی (از آنندراج ).و رجوع به مثل زدن شود.
-
بی مثل
لغتنامه دهخدا
بی مثل . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثل «عربی ») بی مانند و بی شبه و بی نظیر. (ناظم الاطباء). بی جفت . بی همتا. بی شبه . بی بدیل : مروارید بی مثل ؛ در یتیم . (یادداشت مؤلف ) : سپاس از خداوند بی مثل بیچون که با طالع سعد و با بخت میمون . سوزنی .چنانک...
-
مثل هذا
دیکشنری عربی به فارسی
چنين , يک چنين , اين قبيل , اين جور , اين طور
-
مثل خانه
دیکشنری فارسی به عربی
بسيط
-
مثل ماهی
دیکشنری فارسی به عربی
مريب