کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلث چنبری ـ سینه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
muscular triangle
مثلث ماهیچهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] فضایی که ماهیچۀ جـناغیـ چـنبریـ پستانکی و بطن بالایی ماهیچۀ کـتـفیـ لامی و خط میانی گردن آن را محدود میکنند
-
brake triangle
میلهمثلث ترمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخشی از اهرمبندی محوری ترمز سامانۀ ترمز کفشکی (shoe brake) که نیروی ترمزگیری را از اهرمبندی مرکزی به کفشک ترمز منتقل میکند
-
triangulation network, triangulation net
شبکۀ مثلثبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] شبکهای که در آن ایستگاههای نقشهبرداری از رئوس مثلثبندی و اضلاع از فاصلهها یا امتدادهای سرشکنشده تشکیل شدهاند
-
misclosure of triangle
خطای بَست مثلث
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] اختلاف مجموع سه زاویۀ اندازهگیریشدۀ یک مثلث با مجموع 180 درجه و اضافۀ کُرویّت مثلث
-
شاه مثلث بروج
لغتنامه دهخدا
شاه مثلث بروج . [ هَِ م ُث َل ْ ل َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید تابان است و شاه مثلثی نیز گویند. (برهان قاطع).
-
وتر مثلث قاءم الزاویه
دیکشنری فارسی به عربی
وتر الزاوية القائمة
-
مثلث قائم الزاویه
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) سِگوشِ راست، سِگوشِ راستگوشه. "در یک مثلث قائم الزاویه، مربع وتر برابر است با جمعِ مربع های دو ضلع عمود بر هم" به پارسی می شود "در یک سِگوشِ راست، چاریِ زِه برابر است با جَمِ چاریهایِ دو بَرِ راست بر هم".
-
جستوجو در متن
-
صدرة
لغتنامه دهخدا
صدرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) سینه . (منتهی الارب ). || سرسینه . (منتهی الارب ). مااشرف من اعلی صدره . (قطر المحیط). بالای سینه . (مهذب الاسماء). || سینه پوش . کرته ٔ خرد. نیم تنه . (غیاث اللغات ). شاماکچه . سینه بند زنان . لباچه ٔ صدر. (مهذب الاسماء). جام...
-
قیقاوس
لغتنامه دهخدا
قیقاوس . [ وَ ] (اِخ ) معرب کیکاوس . نام ستاره ای است واین کلمه عجمی است . (از اقرب الموارد). شکلی است بر فلک از اشکال شمالی بصورت مثلث بزرگ . (آنندراج ). این لغت روم است و آن را عرب ملتهب خوانند و کواکب او یازده در نصف صورتند و ده خارج و او در میان ...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قلب المعلم الصبیان ؛ اذا صرفهم الی بیوتهم . (اقرب...
-
چنبر
لغتنامه دهخدا
چنبر. [ چَم ْ ب َ ] (اِ) محیط دایره را گویند مطلقاً اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره . (برهان ). دایره ٔ دف و غربال و هرچه گرد و میان تهی باشد. (از رشیدی ). محیط دایره را گویند مطلقاً چه چنبر دف باشد، چه چنبر افلاک و چه غیر از اینها. (از انج...
-
تشبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbih ۱. چیزی را به چیز دیگر مانند کردن؛ شبیه کردن.۲. (ادبی) مانند کردن کسی یا چیزی به کس دیگر یا چیز دیگر در صفتی بهوسیلۀ ادات تشبیه. تشبیه دارای چهار رکن است: ۱) مشبه، ۲) مشبهٌبه، ۳) وجه شبه، و ۴) ادات تشبیه.〈 تشبیه بالکنا...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...
-
اطریة
لغتنامه دهخدا
اطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] (ع اِ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است . لا واحد له . و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. (منتهی الارب ). رشته ای که از میده ساخته با شیر و شکر می خورند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، رشته ای که ...
-
پهلو
لغتنامه دهخدا
پهلو. [ پ َ ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم . (غیاث ). راستا و چپای شکم مردم . (شرفنامه ٔ منیری ). جنب . حقو. صقلة. صقل . ضیف . معد.دث ّ. ملاط. فقر. کشح . صفح . (منتهی الارب ). جانحة. (دهار) (منتهی الارب ). نضفان . (منتهی الارب ) : فروریخت از دیده سیندخت...