کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلثه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مثلثه
/mosallase/
معنی
۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.
۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.
۳. (ادبی) = مثلث
〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.
〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) [قدیمی] سه برج حمل و اسد و قوس.
〈 مثلثهٴ بادی (هوایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج جوزا و میزان و دلو.
〈 مثلثهٴ خاکی (ترابی): (نجوم) [قدیمی] سه برج ثور و سنبله و جدی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...
-
مثلثه
لغتنامه دهخدا
مثلثه . [ م ُ ث َل ْ ل َ ث َ / ث ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مأخوذ از تازی ،سه تایی و سه گوشه . (ناظم الاطباء). سه گوشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از مثلثات چهارگانه مصطلحه ٔمنجمین است . (آنندراج ). در نزد منجمان هر سه برجی از بروج دوازده گانه را که...
-
واژههای مشابه
-
مثلثة
لغتنامه دهخدا
مثلثة. [ م َ ل ِ ث َ ] (ع اِ) سوم تار از بربط. (ناظم الاطباء). و رجوع به مثلث شود.
-
مثلثة
لغتنامه دهخدا
مثلثة. [ م ُ ث َل ْ ل َ ث َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مثلث . (ناظم الاطباء). رجوع به مثلث و مثلثه شود.
-
ذواربعة سطوح مثلثه
لغتنامه دهخدا
ذواربعة سطوح مثلثه . [ اَ ب َ ع َ ت َ س ُ ح ِ م ُ ث َل ْ ل َ ث َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حجمی دارای چهار سطح مثلث . چهار وجهی . ذواربعة سطوح مثلثه
-
جستوجو در متن
-
طریطاوس
لغتنامه دهخدا
طریطاوس . [ ] (معرب ، اِ) علامه گوید: معنی آن به یونانی مثلثه است وشیخ گوید: طریطاوس ربع دائره است . (بحر الجواهر).
-
قورسا
لغتنامه دهخدا
قورسا. (معرب ، اِ) عود بلسان را گویند و بجای سین ثای مثلثه هم بنظر آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به قورثا شود.
-
قورسان
لغتنامه دهخدا
قورسان . (معرب ، اِ) عود بلسان . (آنندراج ). و بجای سین ثاء مثلثه هم بنظر آمده . رجوع به قورسا شود.
-
ثغ
لغتنامه دهخدا
ثغ. [ ث ُ ] (اِ) بمعنی بت . (از برهان ). و بعض محققان گفته اند که چون در فارسی ثاء مثلثه نباید این لفظ فُغ بفاست . (غیاث اللغة).
-
اترار
لغتنامه دهخدا
اترار. [ اَ ] (از ع ، اِ) (مصحف اثرار) زرشک . زرَک . (بحر الجواهر). زارَخ . انبرباریس . زنبر. زَنبل . و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است . و در نسخ ابن بیطار بقول لکلر...
-
ضبنة
لغتنامه دهخدا
ضبنة. [ ض َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) عیال مرد و پیرو او. || (ص ) آنکه در وی کفایتی و فایده ای نبود از رفیقان و پیروان . ضبنة (مثلثة) مانند آن است . (منتهی الارب ).
-
لجبة
لغتنامه دهخدا
لجبة. [ ل ِ ج َ ب َ ] (ع ص ) گوسپندی که چهارماه بر نتاجش گذشته و پستان خشک کرده باشد یا خاص است مر بز را. لَجَبَة. لجبة (مثلثة) (منتهی الارب ).
-
مشاط
لغتنامه دهخدا
مشاط. [ م ِ ] (ع اِ) امشاط. ج ِ مشط (مثلثة). شانه ها. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مشط شود.